گرفتار
اغلب فكر مي كنيم از بس گرفتاريم به خدا نميرسيم
غافل اينكه از بس به خدا نميرسيم گرفتاريم
مالت رو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن
پیرمردی که اونجا بود رفت جلو و دست گذاشت روی شونه شوهر اون خانم بدحجاب و گفت : پسرم مالت رو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن !!!
با همون حالت عصبانی پرسید منظورت چیه پیر مرد؟ جواب داد : خودت رو یه لحظه بزار جای اون جوون و به خانمت خوب نگاه کن ببین چی می بینی؟
مرد عصبانی رنگش قرمز شد و دیگه صدایی ازش در نیومد و با عجله دست خانمش رو گرفت و سوار تاکسی شدن و رفتند…
فقط خدا میداند...
رسول مهربانی محمد مصطفی (ص) به امّ سلمه فرمودند : ای امّ سلمه وقتی زن باردار میشود، اجری دارد همانند کسی که با جان و مالش در راه خداوند عزوجل جهاد میکند. هنگامی که وضع حمل میکند به او گفته میشود که گناهانت بخشیده شد، پس عمل از نو آغاز کن و وقتی فرزندش را شیر میدهد، در برابر هر بار شیر دادن به او پاداش کسی را میدهند که برده ای از نسل اسماعیل (ع) را آزاد کرده باشد…
بحار الانوار ج 100 ص 251
ثوابهایت را در کیسهٔ سوراخ نریز.....
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) فرمودند:
وضو میگیری، اما در همین حال اسراف میکنی
نماز میخوانی اما با برادرت قطع رابطه میکنی
روزه میگیری اما غیبت هم میکنی
صدقه میدهی اما منت میگذاری
بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی
دست نگه دار بابا جان!
ثوابهایت را در کیسهٔ سوراخ نریز…..
ثبت نام در ختم قرآن
با مدد خانم فاطمه زهرا (س) در نظر داریم ختم قرآنی داشته باشیم، اگر تمایل به شرکت در این ختم پر برکت دارید آمادگی خود را در قسمت نظرات اعلام نمایید.
سبز : انتخاب شده آبی : انتخاب نشده
جزء اول | جزء دوم | جزء سوم | جزء چـهارم | جزء پنـجم |جزء ششـم
جزء هفتم | جزء هشتم | جزء نهم | جزء دهم |جزء یازدهم | جزء دوازدهم
جزء سیزدهم | جزء چـهاردهم | جزء پـانزدهم | جزء شـانزدهم | جزء هفدهـم
جزء هیجدهم | جزء نوزدهم | جزء بیستم | جزء بیست و یکم | جزء بیست و دوم
جزء بیست و سوم | جزء بیست و چهارم | جزء بیست و پنجم | جزء بیست و ششم
جزء بــیست و هفتــم | جزء بــیست و هــشتــم | جزء بیــست و نـهم | جزء ســــــــــی
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد....
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد… فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند …
هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند… و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.
سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود،
از او پرسید : مادرت کجاست ؟
ادامه مطلب در صفحه بعد
صفحات: 1· 2
از چه نوع آرایشی استفاده می کنی؟
از دختر جوان و چادری پرسیدند:
از چه نوع آرایشی استفاده می کنی؟
گفت:
برای لبانم راستگویی
برای صدایم ذکر الله
برای چشمانم چشم پوشی از حرام
برای دستان کمک و یاری به مستمندان
برای پاهایم ایستادن برای نماز
برای قامتم سجده برای خدا
برای قلبم حب الله
برای عقلم دانایی
برای خودمم ایمان به وجود الله
به امید روزی که همه مون بنده ی واقعی بشیم برای مهربونترینمون
آیا می دانید فلسفه سجود چیست ؟
از امیرالمؤمنین امام على(علیه السلام) از فلسفه سجده اول سؤال شد، حضرت فرمود: سجده اول به این معنا است که خدایا اصل ما از خاک است. و معناى سربرداشتن از سجده این است که خدایا ما را از خاک خارج کردى.
و معناى سجده دوم، این است که خدایا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى این است که خدایا یک بار دیگر در قیامت از خاک بیرونمان خواهى آورد.
سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) عَنْ مَعْنَى السُّجُودِ فَقَالَ مَعْنَاهُ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ التُّرَابِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِی وَ السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنِی وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِی تَارَةً أُخْرَى»
علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 262
مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 82، ص 139
روزای امروز ما ...
حالا دیگر در شهــر مـا
بد حجابــی شده : مــد
بی غیرتی و بی ناموسـی شـده : روشنفکـری
نگاه حـرام شـده : شیطنت جوانـی
نهی از منکـر شـده : گیر دادن الکـی
شرمنــده اشک هایتان شدیم آقا …
سفری از خود من تا به خودم
عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم ، مدتی هست نگاهم
به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست
فرا رسیدن ماه رمضان ، ماه بارش باران رحمت الهی مبارک
التماس دعا
گفت خوب اگر قرار است شهيد بشويم چرا با عز و جز و ناراحتي
داشتيم از فاو برمي گشتيم سمت خودمان كه قايق خراب شد. قايق دوم ايستاد كه ما را يدک کند. يك دفعه هواپيماهاي عراقي آمدند. همه شروع كردند به داد زدن و يا مهدي و يا حسين گفتن. چند نفر هم پريدند توي آب. يك نفر ولي ميخنديد.
سرش داد زدم كه بچه الان چه وقت خنديدن است.
گفت خوب اگر قرار است شهيد بشويم چرا با عز و جز و ناراحتي.
16 سالش بيشتر نبود.
حالا كه ميخواهي بروي، برو! خدا پشت و پناهت
با همكلاسي هايش ثبت نام كرده بود براي جبهه. روز اعزام، به بهانه ي گرفتن نسخه ي مادرش از خانه بيرون زد و رفت. ديگر شب شده بود كه رسيده بودند منطقه. از ميني بوس كه پياده شد، عمويش مچش را گرفت. يكي از همسايه ها كه ديده بودش، لو داده بود. پدرش هم آمده بود. سوار ماشين خودشان كردند و برش گرداندند.
تا خانه يك ريز گريه مي كرد. همان شب دوباره از خانه فرار كرد و برگشت منطقه. وقتي رسيد دوستانش خيلي خوشحال شدند. گفتند: «يك نفر ديگر هم منتظر توست.»
باز هم پدرش زودتر از خودش رسيده بود. ولی این بار گفت: «حالا كه ميخواهي بروي، برو! خدا پشت و پناهت.»
توي خواب و بيداري ميگفت:ماماني! آب...
جثهاش خيلي كوچك بود. اوايل كه توي سنگر ميخوابيد،
بعضي شبها توي خواب و بيداري ميگفت: «ماماني! آب… ماماني! آب…»؛
بچهها ميخنديدند و يك ليوان آب ميدادند دستش.
صبح كه بيدار ميشد و بچهها جريان را ميگفتند، انكار ميكرد.
خاطره از شهید
دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه. با حسن بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.»
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
دوستی پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت پیامبر(ص)
پیامبر اکرم (ص) فرمود: دوستی من و دوستی اهل بیتم ، در هفت جا که ترس و وحشت در آنجا ها بسیار است مفید و سودمند خواهند بود:
1-هنگام مردن
2- در قبر(عالم برزخ)
3- هنگام برخاستن از فبر(روز قیامت)
4- هنگام بررسی کتاب
5- وقت حساب رسی
6- هنگام سنجش اعمال (میزان)
7-در (روی پل) صراط.
بحار الانوار،ج 70، ص247.