رمضان الكريم
ياحسن بن علي
اسم اين ماه فقط يك رمضان بود همين
چون تو در آن آمدي شد رمضان الكريم …
یکی یکی
هی دست می رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می رسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی …
باب نیاز، باب شهادت، درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی
سردار! بیسر آمدهای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
درباره ی بهشت نظرها یکی یکی !
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی …
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست میکنند پدرها یکی یکی
بعد بیست و نه سال آمده باشی و....
شهید باشی و….
گمنام باشی و….
تشنه باشی و….
غواص باشی و ….
دست بسته باشی و….
زنده بگور شده باشی و ….
تسلیم دشمن نشده باشی و …
بعد بیست و نه سال آمده باشی و….
حین انجام مذاکرات،تفحص شده باشی و…
و…………………………..
می آییم تا غیرت را از شما به تبرک ببریم….
دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود
از زبان مادر غوّاص شهید
نوجوانم شاد ، امّا سرکش و عاصی نبود
این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود
داغ من را مادر عباس(ع) میفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود
یکصد و هفتاد و پنج
می شمارم بارها تا یکصد و هفتاد و پنج
می نویسم آب، دریا، یکصد و هفتاد و پنج
خاطر خود را تسلی میدهم با مشق عشق
من شدم مجنون و لیلا، یکصد و هفتاد و پنج
عشق ، جان تازه ای بگرفته است این روزها
میکند کار مسیحا یکصد و هفتاد و پنج
رازهای سر به مهری دارد از آن سالها
تا ابد ماند معما یکصد و هفتاد و پنج
در توسل جلوهء پنج است و هشت و چارده
وا کند صدها گره را، یکصد و هفتاد و پنج
یا نبی ، یا فاطمه ، یا مرتضی و یا حسن
یا حسین و یا رضا ، “یا یکصد و هفتاد و پنج”
گر محرم زنده باشم می نویسم گوشهء
بیرق مشکی سقا یکصد و هفتاد و پنج
هم در آنجا یکصد و هفتاد و پنج آیه، ردیف
هم ردیف شعرم اینجا یکصد و هفتاد و پنج
اینبار "خواصِّ" تو، "غواص" شدهاند!
میدانم…
میدانم آقای من!
اینجا عمارها کمتر پیدا میشوند!
اینبار “خواصِّ” تو، “غواص” شدهاند!
آنقدر غریب هستی
که “خمینی “خط شکنانش را فرستاد…
داغ شهدا
داغ شهدا از دلمان صبر و امان برد
باید همه جا نام از این شیر دلان برد
خوش نامی شان بود که گمنامی شان شد
آوازه ی شان را به روی بام جهان برد
تابوت شهیدان نفس باغ بهار است
هر وقت توان از تنمان باد خزان برد
هر کس که جدا از شهدا گشت یقین باخت
هر کس به مسیر شهدا رفت بدان،برد
این عشق حسین است که از کعبه ی سنگر
تا خط مقدم همه را سینه زنان برد
مدیون شهیدی شده ام که دم آخر
نام علی و فاطمه را هر ضربان برد
شد مادر او پیر و دم مرگ چنین گفت:
صد حیف زمانه پسرم را چه جوان برد
یاد شهدا در و گهر داشت که ما را
غواص صفت در دل امواج روان برد
دستی که شده بسته از آنها همه را گفت
بایست که از حیدر کرار نشان برد
صد لاله شکفته است از این خاک ولیکن
گل کردنشان مدت سی سال زمان برد
خدا می داند
رمزها در رمضان است، خدا می داند
برتر از فهم و گمان است، خدا می داند
موسم بندگی چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است خدا می داند
بار عام و، همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادی جان است، خدا می داند . . .
راستى...
رمضان نزديك است ،
راستى…
حسرت كربلا خوردن …
روزه را باطل نميكند؟!؟
پشت شیطان از و خمیده است
حکمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت شیطان از و خمیده شود
تعریف شما
دو چیز شما را تعریف می کند:
بردباریتان وقتی هیچ چیز ندارید و
نحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید
محتاجم
بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آل عبا محتاجم
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا (س) به دعا محتاجم
من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم
فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی کافیست
با پر و بال شکسته به شفا محتاجم
شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا
به جنون سر ایوان طلا محتاجم
دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کرب و بلا محتاجم
چه قدر گریه کنم تا نبری از یادم؟!
گمنام
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت امیدواربودم روی زیر پیراهنش اسمش رو نوشته باشه… نوشته بود… اگر برای خداست . بگذار گمنام بمانم.
ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟…
گفت: برو عزیزم.
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن
رفت و در حج خونین شهید شد ..
بسیج
مقام معظم رهبری(مدظله العالی):
بسیج یعنی حضور بهترین و با نشاط ترین و با ایمان ترین نیرو های عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آن ها نیاز دارد، همیشه بهترین، خالص ترین، شرافتمندترین و پرافتخارترین انسان ها این خصوصیات را دارند. بسیج در یک کشور، معانیش آن طمره ای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند.