درد دلهای فرزند یک جانباز شیمیایی
آیا برای کسانی که سالها در سکوت صبر پیشه کردند، فردا دیر نیست؟ تا چه زمان به عنوان وارثان جانبازان شیمیایی سیلی صبر به گونه هایمان بنوازیم و پدر تا چه وقت باید از شرم گل گون باشد ؟ مادر گریان! برادرانم نگران و من محکوم به فروخوردن بغض ترکیده در گلو.
از میان اخبار و گزارش های متعدد مربوط به وضعیت اسفبار جانبازان دوران دفاع مقدس این بار نامه فرزند یکی از جانبازان شیمیایی به دستمان رسید . این نامه را روابط عمومی و بین الملل شهرداری مشهد برایمان ارسال کرده است . رنج نوشتههایی که دل هر انسان بیداری را به درد میآورد . امید که مسئولین این حرفها را سیاهنمایی نپندارند و بپذیرند که در همین نزدیکیها ، سختیها و تلخیهایی وجود دارد . هیچ یک از کنگرهها و مراسم گوناگون تجلیل ، تعریف و تمجیدهای ظاهری از ایثارگران ، آب سردی بر آتش درون و سینه سوخته این فرزند دفاع مقدس نبوده است . پس باید همت کرد و چارهای اندیشید.
«زهرا پردال» دختر جانباز شیمیایی « محمد پردال» شاغل در شهرداری منطقه 3مشهد از روزگار عزیمت پدر به جبههها و لحظات تلخ فراق ، مجروحیت و بازگشت او ، و سختیهای بعد از جنگ میگوید :
ادامه مطلب در صفحه بعد
صفحات: 1· 2