زهد و وارستگى على(عليه السلام) نوش داروى جامعه
موضوع:
زهد و وارستگى على(عليه السلام) نوش داروى جامعه
استاد
سرکار خانم قاسمی
گردآورنده
آمنه اسفندیار
پایه سوم
دی ماه 1391
مقدمه
زهد در لغت به معناى ناچيز انگاشتن1، بى مهرى و بى اعتنايى2، پرهيز كردن و ترك كردن3 آمده است.
امّا در معارف اسلامى، اصطلاح زهد، از معناى خاصى برخوردار است; زهد در مقابل حرص و آز و دنياپرستى قراردارد. علامه نراقى در جامع السعادات مى نويسد: «ضدّ حبّ الدنيا و الرغبة اليها زهد»4
علامه طريحى در مجمع البحرين يادآور مى شود: «الزهد من الشيىء خلاف الرغبة فيه»5
و راغب در مفردات، ماده زهد مى نويسد: «والزهد في الشيىء الراغب عنه».
از اين روست كه علامه امينى در الغدير مى نويسد: «ناگفته پيداست كه زهد پيشگى با كسب مال مشروع تضادى ندارد; زيرا حقيقت زهد آن است كه مال و ثروت، مالك تو نباشد، نه آن كه تو مالك آن نباشى.»6
از عبارات مزبور چنين برمى آيد كه زهد، پرهيز از دنياپرستى و حرص و آز است، نه پرهيز از به دست آوردن دنيا. زهد، ستيز با دنيا نيست; دنيا را مملوك و برده خويش داشتن و در چارچوب مجوزهاى عقل و ايمان در جهت قرب الى اللّه از آن بهره مند شدن است.
بنابراين، زهد اسلامى غير از زهد تحريف شده اى است كه در ميان تاركان دنيا مشاهده مى شود. زهد به معناى تنزّه و وارستگى، شيفته تعلقات و تمتعات زندگى نشدن، و آخرت را فداى دنياى زودگذر ننمودن است.
ويژگى هاى رفتارى و ديدگاه على(عليه السلام) درباره زهد و دنيا
اميرالمؤمنين على(عليه السلام) به عبادت و بندگى و پرداختن به معنويات و فراهم ساختن توشه زندگى اخروى بسيار راغب بودند. آن حضرت در عين اشتياق به كار و تلاش و خدمت به خلق، به ويژه دستگيرى از مستمندان و مستضعفان، دل در گرو اجراى عدالت در جامعه بسته و شيفته تجلى عبوديت و بندگى و دلداده تحقق قوانين و فرامين الهى در زمين بودند.
حضرت على(عليه السلام) در زندگى شخصى خود، در بهرهورى از تمتعات دنيوى براساس خواهش هاى نفسانى حريص نبودند و هرگز اسير لذّات زندگى نشدند.
بيش تر سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ارزش والاى زهد و وارستگى و پست و فرومايه بودن دنيا و تعلقات زندگى است. آن حضرت در دوران تصدى خلافت ظاهرى خود همواره ياران و كارگزارانشان را به زهد و گريز از تعلقات و كام گيرى ها و نيز به آخرت گرايى و كار براى خدا و اخلاص پيشگى دعوت مى كردند.
با توجه به نكات مزبور در مى يابيم كه:
اولا، سردمداران و متصديان بايد به زيور زهد آراسته شوند تا در پرتو آن كارايى آنان افزايش يابد و مردم به آنان اعتماد كنند.
ثانياً، اگر متصديان امور مردم به زيور زهد آراسته باشند، از بسيارى كشمكش ها و مشكل سازى ها جلوگيرى مى شود.
ثالثاً، اگر زندگى فردى انسان ها بر اساس زهد اسلامى انتظام يابد، هرگزاضطراب ها ودلهره هاى ناشى ازفراز و نشيب هاى زندگى، بر آدمى سايه نيفكنده و از انسان ها قربانى هاى گوناگون نمى گيرد.
تجلّى زهد راستين
على(عليه السلام) در دنيا بود، ولى براى آخرت مى زيست. او از يك سو، از دنيا به عنوان آب بينى بز8 ياد مى كند و از سوى ديگر، آن را محل كسب و تجارت بندگان شايسته خدا9 مى داند.
با طرح دو پرسش بهتر مى توان به ديدگاه آن حضرت در باب دنيا و زندگى دنيوى راه يافت:
1. آيا دنيا لياقت و ظرفيت انجام عبادت و تكاليف الهى را دارد؟
در پاسخ به اين پرسش است كه امام(عليه السلام) از دنيا به عنوان «متجرُ أولياءاللّه» )محل كسب و تجارت بندگان شايسته خدا) ياد مى كند.
2. آيا شايسته است، انسان كه اشرف مخلوقات است و با آفرينش او، خدا از خود به عنوان «احسن الخالقين»10 ياد كرده است، به اين دنيا دل ببندد و شيفته آن شود و ظرف دل خود را مملوّ از محبّت آن كند؟
در پاسخ به اين سؤال، بايد دانست كه دنيا در نظر اميرمؤمنان(عليه السلام) از حيث ارزش عرفى كم تر از آب بينى بز است و آن را سه طلاقه كرده است.11
و در اين عرصه است كه على(عليه السلام) به دنيا زهد مىورزد.
آرى، آنچه آدمى را از صراط مستقيم منحرف مى سازد، وجود دنيا و نعمت هاى آن نيست، بلكه شيفتگى و دلبستگى به دنياست كه موجب غفلت از خدا مى شود و غفلت، ريشه بسيارى از تباهى هاست; چنان كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «رأس الخطيئة حبُّ الدنيا.»12
چنان كه فرمودند: «رأس الدين ترك الدني»13
نگرش امام(عليه السلام) درباره دنيا
على(عليه السلام)، ديده بيدار جهان آفرينش و چشمان بيناى حقيقت و كشتى نجات بخش امت است.
على، نه شيفته دنياست و نه از آن بريده است. او دنيا و آخرت را به يك چشم مى نگرد; زيرا دنيا را وسيله اى جهت تأمين توشه آخرت مى داند. بر اين اساس، امام(عليه السلام) وقتى ديدند، يكى از يارانشان دنيا را مذّمت مى كند فرمودند:
«اى كسى كه به نكوهش از دنيا مى پردازى در حالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شده اى و فريفته باطل هاى آن هستى، آيا در حالى كه تو خود مغرور به دنيا هستى مذمّت آن مى كنى؟14
كى دنيا تو را گول زده و چه موقع تو را فريب داده است؟ تو بگو كه در زندگى چه اندازه به دست خود بيماران را پرستارى كردى؟ در كنار بستر آن ها مراقب آن ها بودى، درخواست شفاى آن ها را نمودى و از طبيبان براى آن ها دارو خواهش كردى؟ در حالى كه، اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند، و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيز بفهمد، و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، محل اندرز است براى آن كه از آن اندرز گيرد. دنيا مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى اللّه و تجارتخانه اولياى حق، آن ها در اين جا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده اند.»
امام صادق(عليه السلام)، حضرت اميرالمؤمنين را اين گونه وصف مى فرمايند: «على، هرگز در دنيا لقمه حرام به دهان خود نزديك نكرد (لقمه حرام نخورد) نه كم و نه زياد.15
هرگز دو عمل خدايى، بر او عرضه نگشت، جز آن كه او پر زحمت تر و سخت تر آن را انتخاب كرد.
هرگز مسأله دشوارى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) رخ نداد، جز آن كه على(عليه السلام) را جهت حلّ آن پيش فرستاد، هيچ كس طاقت زندگى پيامبروار را جز او ندارد. او به گونه اى زندگى مى كرد، كه گويا بهشت و جهنم را در پيش چشمان خود دارد.
از اموال شخصى خود، هزار بنده را خريد و در راه خدا آزاد كرد، غذاى او بسيار ساده بود، نان و زيت، لباس او بسيار ساده بود از جنس كرباس، اگر دامن لباس او قدرى بلند بود قيچى به دست مى گرفت و خود آن را اصلاح مى نمود.»
ماهيت دنيا در ديدگاه على(عليه السلام)
دنيا در ذات خود، نه ممدوح است و نه مذموم. اگر اعمال ما در آن، زمينه فراهم آمدن توشه زندگى اخروى شود، پسنديده است و اگر موجب شقاوت و غفلت از خدا گردد، ناپسند. دنيا محل انتخاب هاست:
«اين خانه، خانه امتحان است، خانه انتخاب است، محل اندوختن ثواب و كسب رحمت الهى است، شهوات آن عامل امتحان اند.»16
اگر آدمى شيفته و دلداده زندگى و جاذبه ها و تمتعات آن باشد، دنيازده است و اگر زهد ورزيده، مشغول اندوختن توشه زندگى اخروى باشد و زاهدانه زندگى كند به سر منزل مقصود مى رسد.
زهد در مكتب على(عليه السلام)
زهد، در ديدگاه اميرمؤمنان، وارستگى و عدم وابستگى قلبى به دنياست. زهد در ديدگاه على(عليه السلام) دنياگريزى نيست، بلكه ستيز با بندگى دنياست. آن حضرت(عليه السلام)حقيقت زهد را از دو آيه شريفه از قرآن كريم استنباط نموده، مى فرمايند:
«حقيقت زهد اسلامى را مى توان از دو آيه قرآن به دست آورد، آيه اى كه مى فرمايد: بر آنچه از دست شما (از نعمت هاى دنيوى) رفت، تأسف مخوريد و به آنچه كه به دست آمده است، دل نبنديد و خوشحال نباشيد و كسى كه به گذشته تأسف نخورد و به آنچه دارد مغرور نگردد، او حقيقت زهد را دريافته و اوّل و آخر ماهيت آن را به دست آورده است.»17
البته زهد مطلوبِ على(عليه السلام) داراى اركانى است كه با توجه بدان مى توان زهد اسلامى را از زهد مسيحى و رهبانيت، صوفيگرى و درويش مسلكى كه جز جامعه گريزى و ناديده انگاشتن كار، تلاش، فعاليت و خدمات به همنوعان ثمره اى ندارد، باز شناخت.
اركان زهد اسلامى
زهد اسلامى و مطلوب على(عليه السلام) داراى اركانى است كه در ذيل بدان ها اشاره مى شود:
1. اخلاص پيشگى: زهد على(عليه السلام)، زهدى است كه از هرگونه زهد فروشى و ظاهرفريبى و دكاندارى بر كنار است. آن حضرت مى فرمود: «برترين زهد، مخفى نگاه دارى آن پرهيز از زهدفروشى است.»18
2. ترك جامعه گريزى: در زهد غيراسلامى، جامعه گريزى از مسائل اساسى است. اما در زهد اسلامى، دنيا به عنوان مزرعه، مورد توجه است كه توشه آخرت از طريق آن تأمين مى شود. گاهى فقط با قدم نهادن در دل اجتماعِ مردم، اين توشه فراهم مى آيد; آيا بدون قدم نهادن و حضور در جامعه مى توان امر به معروف و نهى از منكر نمود، به دستگيرى از فقرا پرداخت، به حل مشكلات مردم همت گماشت و در نماز جماعت، حج و… شركت جست؟
3. جمع ميان دين و دنيا: در زهد مسيحى، زهد هندى و زهد در بسيارى از مكاتب ديگر، دنياگريزى و ترك كار و تلاش زندگى، در متن زهدورزى قرار دارد. در حالى كه در زهد اسلامى، كار و تلاش و پرداختن به امور زندگى، طبق منشور «الدنيا مزرعة الآخرة» در متن زهدورزى جاى دارد. از اين رو، اميرمؤمنان(عليه السلام)در توصيف انسان با ايمان مى فرمايند: «دنيا اسب راهوار انسان مؤمن است كه از راه آن به ديدار خدا مى شتابد. پس به اصلاح اين راهوار همت گماريد.»19
آن حضرت در صدر منشور آسمانى خود از مالك اشتر مى خواهند تا به آبادانى شهرها و مراكز آن ها بپردازد.20
على(عليه السلام) در جاى ديگرى مى فرمايند: «كسى كه آب و خاك دارد، ولى در فقر به سر مى برد، از رحمت خدا به دور باد.»21
يعنى بايد به استفاده بهينه و بهره بردارى كامل از امكانات زندگى پرداخت. طبق اركان زهد اسلامى، كسب اموال و پرداختن به كار و تلاش بايسته، هنر است. ولى هنرِ برتر آن است كه در راه خدا و براى جلب رضاى او از آن دل بركند و آن را انفاق نمايد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بصره، به عيادت يكى از ياران خود به نام علاء حارثى رفتند. آن حضرت پس از احوال پرسى دوستانه فرمودند:
اين خانه با اين وسعت را در اين دنيا براى چه مى خواهى در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى؟ مگر آن كه بخواهى به اين وسيله به آخرت برسى. يعنى در اين منزل از ميهمانان پذيرايى كنى (مهمانان در آن را گرامى دارى(، صله رحم نمايى و بدينوسيله حقوق )لازم خود را) ادا كرده به آخرت نايل شوى!
علاء گفت: اى اميرمؤمنان از برادرم عاصم بن زياد پيش تو شكايت مى آورم. امام(عليه السلام) فرمود: مگر چه كرده است؟
علاء پاسخ داد: او عبايى به رسم روى آوردن به عبادت و پشت كردن به دنيا پوشيده و از دنيا كناره گرفته است.
امام(عليه السلام) فرمود: او را حاضر كنيد.
او هنگامى كه به حضور آن حضرت رسيد، امام(عليه السلام) به او فرمود:
اى دشمنك جان خود! مگر شيطان در تو راه يافته و تو هدف تير او قرار گرفته اى! آيا به خانواده و فرزندانت رحم نمى كنى؟ تو خيال مى كنى خدا كه طيبات و تمتعات دنيوى را بر تو حلال كرده، دوست ندارد كه از آن ها استفاده كنى؟
عاصم گفت: اى اميرمؤمنان! پس چرا تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار قناعت مى كنى، در حالى كه پيشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است كه به تو اقتدا كنيم؟
امام در پاسخ او فرمودند:
واى بر تو! من مثل تو نيستم (وظيفه من غير از شماست( خدا بر پيشوايانِ حق، لازم دانسته است كه بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف جامعه زندگى كنند، تا فقر فقير او را به هيجان نياورد آشفته خاطر نسازد) كه سر از فرمان خدا برتابد.22
در زهد اسلامى و علوى، دنيا محكوم است نه حاكم; انسان دنيا را طبق دستورهاى آسمانى در خدمت خويش دارد، نه آن كه خود بنده دنيا و در خدمت آن باشد. در اين گونه از زهد، هدف، رها كردن و ناديده گرفتن زندگى دنيوى نيست، بلكه اسير دنيا نشدن و دنيا را اسير خود داشتن است.
ترك دنيا و يا در اختيار داشتن آن، هيچ كدام موجب افتخار نيست، آنچه مهم است، آزادى دل از شيفتگى و تعلق افراطى به دنياست.23
دنياى ممدوح و مذموم
دنيا و زندگى دنيوى را مى توان به دو بخش ممدوح و مذموم تقسيم نمود. دنياى ممدوح همان است كه انسان آن را وسيله جلب رضاى خدا و فراهم آمدن توشه زندگى اخروى خود قرار دهد و دنياى مذموم دنيايى است كه موجب غفلت انسان از خدا و وظايف الهى وى گردد و او را به عصيان وا دارد. امام(عليه السلام)درباره اين قسم از دنيا مى فرمايند:
«اى دنيا! از من دور شو! اَفسارت را بر گردنت انداختم، تو را رها كردم. من از چنگال تو رهايى يافته، و از دام هاى تو رسته ام و از لغزشگاه هايت دورى گزيده ام. كجايند پشيمان هايى كه با شوخى هايت آن ها را مغرور ساختى؟ كجايند ملت هايى كه با زينت ها و زخارف خود، آن ها را فريفتى؟ آن ها اكنون گروگان گورستان ها و درون لحدها شده اند.24
اى دنيا! سوگند به خدا، اگر تو شخصى ديدنى و داراى قالبى حسى بودى، «حدود» خدا را به خاطر آن كه بندگانى را از راه آرزوها فريب داده اى، بر تو جارى مى ساختم و كيفر پروردگار را در مورد ملت هايى كه آن ها را به هلاكت افكندى، و قدرتمندانى كه آن ها را تسليم مرگ و نابودى نمودى و هدف انواع بلاها قرار دادى، درباره ات اجرا مى كردم.
هيهات! كسى كه در لغزشگاه هاى تو قدم گذارد، سقوط مى كند. كسى كه بر امواج بلاهاى تو سوار گردد، غرق مى گردد. (اما) كسى كه از دام هاى تو، خود را بركنار دارد پيروز مى گردد.
كسى كه از دست تو سالم رسته، هيچ ناراحت نيست كه معيشت او به تنگى گراييده; چرا كه دنيا در نظر او همچون روزى است كه زمان زوال و پايان گرفتنش فرا رسيده.
از من دور شو! سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى. و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد كه به هر كجا خواهى ببرى!
به خدا سوگند، سوگندى كه تنها مشيت خدا را از آن استثنا مى كنم، آن چنان نفس خويش را به رياضت وا دارم كه به يك قرص نان، هر گاه به آن دست يابم، كاملا متمايل شود و به نمك به جاى خورش قناعت نمايد، و آن قدر از چشم هايم اشك بريزم كه همچون چشمه اى… خشكيده، ديگر اشكم جارى نگردد.
آيا همانند بعضى از افراد كه بسان گوسفندان در بيابان شكم خود را پر مى كنند و مى خوابند، و يا همچون دسته ديگرى از آن ها در آغل ها از علف سير مى شوند و استراحت مى كنند، على هم بايد همانند آنان بخورد و به استراحت بپردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد كه پس از سال ها عمر به چهار پايان رها شده و گوسفندانى كه در بيابان مى چرند، اقتدا كرده است.»
غفلت زدايى و هشدار درباره سرانجام زندگى
امام(عليه السلام) به ياران خود اين چنين رهنمود مى دادند: «آگاه باشيد، هر مأمومى، امامى دارد، كه از نور دانشش بهره مى گيرد، بدانيد كه امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است.25
آگاه باشيد، شما توانايى آن را نداريد كه چنين باشيد، اما مرا از راه روى آوردن به «ورع»، «تلاش»، «عفت»، «طهارت دامن» و «پيمودن راه صحيح» يارى دهيد.
به خدا سوگند من از دنياى شما طلا و نقره اى نيندوخته ام و از غنايم و ثروت هاى آن مالى ذخيره نكرده ام و از زمين آن حتى يك وجب در اختيار نگرفته ام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيز خود برنگرفته ام.
اين دنيا در چشم من بى ارزش تر و خوارتر از دانه تلخى است كه بر شاخه درخت بلوطى خودنمايى مى كند. آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، تنها «فدك» از آن ما بود كه آن هم گروهى بخل و حسادت ورزيدند (و آن را از دست ما ربودند( و گروه ديگرى آن را سخاوتمندانه به اين و آن تعارف كردند و حاتم بخشى نمودند )و آن را ميان بستگان خود تقسيم نمودند) و بهترين حاكمْ خداست.
مرا با «فدك» و غير فدك چكار؟ در حالى كه جايگاه فرداى هر كس، قبر اوست كه در تاريكى آن آثارش محو، و اخبارش ناپديد مى شود. قبر حفره اى است كه هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر كننده بازتر باشد، سرانجام سنگ و كلوخ آن را پر مى كند، و جاهاى آن را خاك هاى انباشته مسدود مى نمايند.»
زيدبن الحسن(عليه السلام) مى گويد: امام صادق(عليه السلام) مى فرمود: «شبيه ترين انسان به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، از حيث سيره عملى و خوردن و آشاميدن، غذاى آن حضرت نان و زيت بود، ولى مردم را نان و گوشت مى داد.»26
زهد در كنار پذيرش مسؤوليت هاى مهم
زهد علوى مانع از روى آوردن به خدمات اجتماعى نيست; زهد او با پذيرش مسؤوليت اجتماعى و قبول حكومت بر مردم، براى مديريت صحيح جامعه، در صورت فراهم بودن زمينه هاى لازم توافق دارد. حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در هنگام پذيرش بيعت مردم در خطبه معروفشان مى فرمايند: «سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و آدمى را آفريد، اگر روى آوردن مردم عامل ضرورت پذيرش مسؤوليت نبود، اصلا خلافت را قبول نمى كردم; زيرا خداوند از دانايان پيمان گرفت كه وقتى زمينه لازم تصدى حاكميت بر مردم فراهم شد، آنان نبايد از پذيرش مسؤوليت شانه خالى كنند و در برابر ظلم ظالم نبايد سكوت كنند و نبايد از يارى دادن به مظلوم كوتاهى ورزند.27
اگر اين مسأله نبود، من افسار شتر خلافت را روى كوهانش مى گذاشتم و آخر آن كه همان رها كردن خلافت است را در اول آن، پديدار مى ساختم و بر شما پوشيده نيست كه دنيا در نظر من از آب بينى بزى كم قيمت تر است.»
زهد على(عليه السلام) در ديدگاه ابن ابى الحديد
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى نويسد:
از حيث زهد، بايد دانست كه على(عليه السلام) پيشواى زهدپيشگان است:
«و اما الزهد فى الدنيا فهو سيّد الزهاد.»
او سپس از يكى از صحابه اميرالمؤمنين نقل مى كند، كه مى گفت:
آن گاه كه در كنار على(عليه السلام) نشسته بودم، دستور داد غذاى او را بياورند، ديدم نان جوينى است در ميان بسته اى كه مهر و موم شده است. گفتم: يا على چرا درِ ظرف را مهر و موم كرده اى؟! امام(عليه السلام)پاسخ داد: مى ترسم فرزندانم آن را با زيت آغشته كنند.
ابى ابى الحديد در ادامه همين كلام مى نويسد:
آن حضرت لباس وصله دار به تن مى نمود. كفش او از ليف خرما (ارزان ترين كفش ها) و لباس او دست بافت بود. آن حضرت كم تر گوشت مى خورد و مى فرمود: شكم خود را قبرستان حيوانات مسازيد. او دنيا را واقعاً طلاق گفته بود. در حالى كه از تمام نواحى كشور اسلامى آن روز، مگر از نواحى شام، اموال فراوانى سوى او سرازير بود و اختيار چگونگى مصرف آن ها با او بود. ولى او بسيار زاهدانه زندگى مى نمود.28
موقعيت دنيا پرستان و ثروتمندان در دنيا و آخرت
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره توجه به دنياپرستان مى فرمايند:
«من تضعضع لذى سلطان ارادة دنياه اعرض اللّه عنه بوجهه فى الدنيا و الاخرة.»29; كسى كه در برابر قدرت مدارى تواضع كند تا از دنياى او برخوردار گردد، خدا از او در دنيا و آخرت بيزار است.
آن حضرت در رهنمودى ديگر مى فرمايند: «لعن اللّه عز و جل فقيراً تواضع لغنىِّ من اجل ماله، من فعل ذلك منهم فقد ذهب ثلثا دينه.»30; خدا آن فقير را لعنت مى كند، كه در برابر دارايى به خاطر مالش، تواضع كند و كسى كه چنين كند دو ثلث از ايمان او نابود مى شود.
بر اين اساس، اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند:
«… و مَن أتى غنيّاً فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه.»;31 كسى كه براى شخص ثروتمند و سرمايه دارى، به خاطر سرمايه اش، تواضع كند، دو ثلث از ايمان او از دست مى رود.
اسلام درباره مقدار و اندازه مال اندوزى قاعده اى را بيان نكرده است. آنچه در دين اسلام اهميت دارد، چگونگى كسب مال و عملكرد افراد در مصرف آن است. چنانچه فردى از راه مشروع اموالى را كسب كند و سپس حقوق شرعى آن را ادا نمايد و با پرهيز از حبس مال، زمينه هاى كار و فعاليت در جامعه را گسترش دهد، مورد توجه اسلام قرار دارد.
البته بايد توجه داشت كه ثروت و اموال زمينه آزمايش مهمى براى افراد است و آنچه مهم است، توفيق در عملكرد صحيح است، در غير اين صورت، دارايى جز وزر و وبال چيزى ديگرى نخواهد بود. از اين رو، ثروتمندان چند دسته اند:
1. افرادى كه از راه حرام به كسب ثروت پرداخته، و در راه حرام نيز آن را خرج كرده اند.
2. افرادى كه از راه حلال اموالى را به دست آورده اند، ولى در راه حرام آن را صرف كرده اند.
3. افرادى كه از راه حرام به كسب ثروت پرداخته اند، ولى در راه حلال آن را صرف كرده اند.
4. گروهى كه از راه حلال اموالى را به دست آورده اند و در راه حلال نيز آن را صرف كرده اند.
به سه گروه اول دستور داده مى شود تا به جهنم كيفر داخل شوند، ولى به گروه چهارم ندا مى رسد كه:
آيا در راه كسب ثروت اهميت عبادات را رعايت كرده ايد؟ اگر پاسخ منفى باشد، اينان نيز به سوى جهنم به حركت درمى آيند و اگر پاسخ مثبت باشد، در آن صورت از آنان مى پرسند: آيا حقوق مالى الهى (خمس، زكات، فطره و…) را پرداخت كرده ايد؟ اگر پاسخ منفى باشد، اينان نيز به سوى جهنم سوق داده مى شوند و اگر پاسخ مثبت باشد، از آنان مى پرسند: آيا حقوق جامعه و مردم (حقوق فاميل، صله رحم مالى و…) را ادا كرده ايد؟ اگر پاسخ مثبت نباشد، اينان نيز به سوى جهنم به حركت درمى آيند.32
بنابراين، ثروتمندان،درقيامت موردانواع بازجويى هاخواهند بود.
اميرمؤمنان(عليه السلام) در تحليل وضع اجتماعى غنا و فقر مى فرمايند: «ان اللّه سبحانه، فرض في اموال الأغنياء اقوات الفقراء»33; پروردگار حكيم رزق و روزى مستمندان را در ميان اموال ثروتمندان قرار داده است.
آن حضرت در جاى ديگر مى فرمايند:
«فما جاء فقير الا بما مُتع به غنىّ.»34; فقيرى، گرسنه نمى ماند جز به خاطر كاميابى ثروتمندان.
كلام شيخ بهايى در اقسام زهد
فيلسوف عارف و فقيه نامدار شيخ بهايى(رحمه الله) در باب زهد در «كشكول» مى نويسد: «زهد، بر دو گونه است: زهد عام و زهد خاص. زهد عام، همان زهد ظاهرى است; يعنى زهد پيشگى به امور دنيوى، ولى زهد خاص آن است كه انسان، دنيا را چيزى به حساب نياورد تا بخواهد بدان زهد ورزد، براى چنين انسانى تفاوتى ندارد كه زندگى اش چگونه گذرد و با كدامين لباس و غذا زندگى كند; چنان كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: ايمان آدمى كامل نيست، جز آن كه بدين مرحله برسد كه باكى نداشته باشد كه كدامين لباس را بپوشد و كدامين غذا را مصرف كند.35
چنانچه آيه شريفه “لكى لا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم” (حديد: 23) نيز بر اين حقيقت دلالت مى كند.»
فوايد و بركات گسترش روحيه زهد در جامعه اسلامى
تقويت روحيه عزت نفس و تلاش براى خودكفايى
اصبغ بن نباته مى گويد: اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اولين سخنرانى رسمى خود پس از قبول خلافت در كوفه به حضار فرمود: «دخلت بلادكم… و راحلتى ها هى فان أنا خرجتُ من بلادكم بغير ما دخلت فاننى من الخائنين.»36; با اين بسته، و بار و بنه مختصر و سوارى به شهر شما داخل شدم و اگر با اموال و ثروتى بيش تر از اين، از شهر شما خارج گشتم، در شمار خائنين هستم.
امام(عليه السلام) در ايام خلافت، همه اوقات خود را به مديريت كلان و سياست گذارى جامعه و رسيدگى به امور مردم و حكومت اسلامى صرف مى نمودند.
پدر أبو عنتره مى گويد: در «خورنق» به حضور اميرالمؤمنين(عليه السلام) رسيدم، در حالى كه خليفه مسلمانان در سرماى زمستان آن روز با قطيفه اى تن خود را پوشانيده بود! به او گفتم: يا اميرالمؤمنين! اين همه بيت المال در اختيار شما است، چرا براى خود لباس فراهم نمى كنى؟
آن حضرت فرمود: من زندگى را با قطيفه اى كه از مدينه آورده ام اداره مى كنم.37
امام(عليه السلام) در روز ورود به بصره به پيراهن تن خود اشاره كرده و مى فرمايند: «اين پيراهن من است كه آن را همسرم بافته است.»
در اين كلام، نكات ارزنده اى به چشم مى خورد كه توجه بدان ها مفيد است.
امام(عليه السلام) در اين گفتار، علاوه بر ترويج روحيه قناعت و دورى از تجمل گرايى، بر اين نكته مهم تأكيد مىورزند كه بايد با تلاش و زحمت به سوى خودكفايى رفت و به استفاده از محصولات توليد داخلى توجه كرد.
وقتى خليفه و رهبر جامعه اسلامى، بى توجه به محصولات وارداتى، پيراهنى را برمى گزينند كه محصول دست و كار فردى از درون جامعه خويش است، در واقع مردم را به سوى تلاش براى خودكفايى سوق مى دهند.
همدلى با طبقات محروم اجتماع
يكى از اهداف اساسى حكومت اسلامى، زدودن محروميت از جامعه است. بر اين اساس، به منظور همگامى با توده مردم، زندگى مسؤولان نظام بايد همچون زندگى عموم افراد اجتماع بوده و مايه آرامش آلام روحى مستمندان باشد. خوى زاهدانه و دورى از تكلّف و هرگونه زرق و برق، از همين فلسفه نشأت مى گيرد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام)مى فرمايد:
«بر پيشواى مسلمانان لازم است كه در صورت تصدى منصب پيشوايى و رهبرى، لباس تنگدستان و فقيران جامعه خويش را بر تن كند.».38
نيز مى فرمايد: «البته خدا مرا براى پيشوايى خلق خود برگزيد و بر من لازم دانست تا درباره خودم و خوردن، آشاميدن و پوشيدنم در سطح طبقه فقير جامعه زندگى كنم تا فقير به سبب فقرم به من اقتدا كند و دلخوش باشد و غنى به ثروتش مغرور نگردد.»39
توجه به آثار مثبت روحى زهد
زهد در زندگى آثار مثبت و سازنده بى شمارى دارد. در ذيل به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف. تجلّى فطرت خداجويى
سرشت آدمى بر طهارت و تقوا، خدامحورى و دين باورى بنيان نهاده شده است. دورى از رفاه گرايى و لذت پرستى و آراستگى به خصلت زهد و ساده زيستى و بى ميلى به دنيا، فطرت پاك آدمى را پرفروغ مى سازد و دنيازدگى و غرق شدن در رفاه و عيش و تنعم غفلت زا، شعاع فطرت را بى فروغ و خاموش مى گرداند.
شخصى از امام سجاد(عليه السلام) پرسيد: زهد در دنيا چيست؟
امام در پاسخ فرمودند: «زهد همان روى آوردن و رغبت به تقواست.»40
اميرمؤمنان سرور زهد پيشگان نيز در اين باره مى فرمايند: «كسى كه در دنيا زهد را پيشه خود سازد، دين خود را حفظ مى كند.»41
ب. بصيرت و حكمت
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به ياران خود چنين رهنمود مى دادند:
«ما زهد عبدٌ في الدنيا الا اثبت اللّه الحكمة فى قلبه و بصّر عيوبها.»42; هيچ بنده اى در دنيا زهد را پيشه خود نسازد، جز آن كه خدا حكمت را در قلب وى جاى دهد و او را به عيوب دنيا بينا سازد.
اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز در اين باره مى فرمايند: «و من زهد فى الدنيا و لم يجزع من ذلها و لم ينافس فى عزها هداه اللّه بغير هداية من مخلوق و علّمه بغير تعليم و اثبت الحكمة في صدره و اجراها على لسانه»43; كسى كه در دنيا زهد بورزد و در برابر گرفتارى هاى زندگى بى تابى نكند و در برترى طلبى هاى آن رقابت نورزد، خدا او را بدون يارى مخلوق هدايت كند و بدون تعليم، حكمت را در سينه اش جاى دهد و بر زبانش جارى گرداند.
آن حضرت همچنين رهنمود مى دادند: «لا تنصر قلبك الهمّ على مافات فيشغلك عن الاستعداد بما هوآت.»44; مگذاريد غم و غصه خوردن در برابر آنچه از دست رفته بر روحتان حكمفرما گردد; زيرا اين مسأله مانع آمادگى و هشيارى به مسائل آينده مى شود.
امام صادق(عليه السلام) در اين باره فرموده است:
«من زهد في الدنيا اثبت اللّه الحكمة فى قلبه و انطق بها لسانه»45; كسى كه در زندگى، زاهدمنش باشد، خداوند متعال دانش را در دلش پايدار و زبانش را به حكمت گويا مى سازد.
مولوى مى گويد:
جان شرع و جان تقوا عارف است *** معرفت محصول زهد سالف است
زهد اندر كاشتن، كوشيدن است *** معرفت آن كشت را درويدن است46
ج. صبر و ثبات
در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) در توصيف زاهدان راستين آمده است: «الزاهدون في الدنيا قوم وعظوا و اتعظو و اخيفوا فحذروا… و ان اصابهم يُسر شكروا و ان اصابهم عُسر صبروا.»47
در اين روايت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) زهد را مشتمل بر صبر و بردبارى در برابر سه چيز مى دانند:
اول. صبر در برابر ناملايمات و گرفتارى هاى زندگى;
دوم. صبر در انجام تكاليف و طاعات;
سوم. صبر در برابر معصيت ها (خويشتن دارى از آلودگى ها).
امام صادق(عليه السلام) از رسول خد(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:
ما گروه انبيا بيش تر از ساير انسان ها در معرض گرفتارى ها قرار مى گيريم و پس از ما از ميان مؤمنان آن كس كه از حيث رتبه به ما نزديك تر است، با گرفتارى ها بيش تر دست و پنجه نرم خواهد نمود.48
مصايب و مشكلات، يكى از آزمون هاى بزرگ الهى است و مؤمنان ساده زيست و زاهدمنش هستند كه از اين امتحان ها با سربلندى و موفقيت بيرون مى آيند.
على(عليه السلام) فرموده اند: «و من زهد في الدنيا هانت عليه المصائب.»49; هر كه به دنيا بى رغبت باشد، گرفتارى ها بر او آسان مى شود.
آرى، كسى كه مشتاق بهشت است، از شهوت ها و خواسته هاى نفسانى كناره مى گيرد و مغلوب آن ها نمى گردد و كسى كه از جهنم مى هراسد، از حرام ها گريزان است و كسى كه در زندگى «زهد» را پيشه خود مى سازد، تحمل و دشوارى ها و مصيبت ها بر او سهل و آسان مى گردد.50
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند: «الزهد في الدنيا من لم يغلب الحرام صبره و لم يشغل الحلال شكره.»51; زاهد كسى است كه صبور باشد و جاذبه عمل حرام بر صبورى اش غالب نيايد و در صورت دستيابى به نعمت هاى حلال، خدا را از ياد نبرد.
اين زهد است كه مى تواند در عرصه هاى مختلف زندگى پشتوانه حركت آدمى باشد، به او ثبات و استقامت ببخشد و قدرت روحى اش را تضمين نمايد.
د. آرامش و سكون نفسانى
يكى از آثار حيات بخش زهد اسلامى، آرامش دل است. زهد مى تواند بسيارى از اسباب و عوامل پيدايش افسردگى هاى روحى را از آدمى دور سازد.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «الرغبة في الدنيا تكثر الحزن و الزهد في الدنيا يريح القلب.»52; رغبت و ميل به دنيا مايه غم و اندوه، وزهدوبى رغبتى نسبت به دنيا موجب آرامش قلب آدمى است.
در حديثى ديگر، مى فرمايد: «الزهد فى الدنيا يريح القلب و البدن و الرغبة فيها تكثر الهم و الحزن و البطنة تقسى القلب.»53; زهد در دنيا مايه آسايش تن و جان، و دلبستگى و علاقه مندى به دنيا سبب فزونى حزن و اندوه، و شكم پرستى عامل قساوت و سنگدلى است.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: «الراحة في الزهد; الزهد افضل الراحتين; من احب الراحة فيؤثر الزهد.»54; آسودگى و راحتى نزد زهد نهفته است و زهد برترين آسودگى ها است; كسى كه طالب راحتى و آسايش قلبى در زندگى است، شيوه زاهدمنشى را برگزيند.
آن حضرت همچنين مى فرمودند: «الزهد فى الدنيا الراحة العظمى.»55; زهد در زندگى مايه برترين آسايش قلبى است.
صائب تبريزى مى گويد:
از حادثه لرزند به خود، قصرنشينان ما خانه بدوشان، غم سيلاب نداريم
باور كه مى كند كه در اين بحر چون حباب سر داده ايم و زندگى از سر گرفته ايم
هـ. سخاوت و ايثار
در پرتو خوى ساده زيستى و زاهدمنشى، روحيه سخاوت پيشگى در آدمى تقويت مى شود; چنان كه اميرمؤمنان(عليه السلام) مى فرمايند: «رأس السخاء الزهد في الدنيا.»56; اساس سخاوت پيشگى، زهدورزى نسبت به دنيا است.
اگر آدمى به دنيا حريص و شيفته باشد، نمى تواند از آنچه دارد دل بركند و به ديگران عطا نمايد، اما خوى زهدپيشگى و بى ميلى به ثروت، ايثار و دستگيرى از حاجتمندان را آسان مى سازد.
دقت در زندگى انسان هاى ايثارگر، گوياى همين مطلب است. آنان كه به نيكوكارى دست مى يازند، كسانى كه ميراثى جاودانه از خود باقى مى گذارند و مراكز علوم حوزوى و دانشگاهى، مراكز خدمات اجتماعى، تربيتى و فرهنگى داير مى كنند، و كسانى كه فرصت و عمر خود را وقف پيشرفت هاى علم و دانش مى كنند، همه و همه در شمار زهّاد روزگارند.________________________________________
پى نوشت ها
1 ر. ك: ابن اثير، النهاية، ماده زهد
2 ر. ك: الخليل، العين، ماده زهد
3 ر. ك: فيومى، مصباح المنير، ماده زهد
4 ر. ك: نراقى، جامع السعادات، ج 2، ص 56
5 ر. ك: طريحى، مجمع البحرين، ماده زهد
6 الغدير، ج 2، ص 91
7 ر. ك: ابن قيم، عدة الصابرين، ص 262
8 نهج البلاغه، خطبه 3، فراز 18
9 نهج البلاغه، حكمت 131
10 مؤمنون: 14
11 نهج البلاغه ر. ك: موسوعة اطراف الحديث، ج 5، صص 76ـ75
12 نهج البلاغه ر. ك: موسوعة اطراف الحديث، ج 5، صص 76ـ75
13 نهج البلاغه ر. ك: موسوعة اطراف الحديث، ج 5، صص 76ـ75
14 ر. ك: نهج البلاغه، حكمت شماره 131
15 ر. ك: مجموعه ورّام، ج 2، ص 476
16 بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حكمت 439 / حكمت 28 / حكمت 64 / نامه 53
17 بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حكمت 439 / حكمت 28 / حكمت 64 / نامه 53
18 بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حكمت 439 / حكمت 28 / حكمت 64 / نامه 53
19 بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حكمت 439 / حكمت 28 / حكمت 64 / نامه 53
20 بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حكمت 439 / حكمت 28 / حكمت 64 / نامه 53
21 بحارالانوار، ج 100، ص 65
22 نهج البلاغه، خطبه 209
23 ر.ك: نگارنده، زهداسلامى، انتشارات دفترتبليغات اسلامى قم
24 نهج البلاغه، نامه 45
25 نهج البلاغه، نامه 45
26 مجموعه ورّام، ج 2، ص 467
27 نهج البلاغه، خطبه سوم، فراز 18
28 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 16
29 ر. ك: المتقى، كنزالعمال، ج 3، ح 629
30 ر. ك: المتقى، كنزالعمال، ج 3، ح 6288
31 نهج البلاغه، حكمت 228
32 ر. ك: علامه نراقى، معراج السعاده
33 نهج البلاغه، كلمات قصار 328
34 نهج البلاغه، كلمات قصار 328
35 كشكول شيخ بهايى، ج 2، ص 294
36 ر. ك. به: نهج البلاغه
37 حلية الأوليا، ج 1، ص 82
38 مستدرك الوسايل، ج 1، ص 79
39 بحرانى، حلية الابرار، ج 1، ص 241
40 وسائل الشيعه، ج 11، ص 315 / نگارنده، فطرت مذهبى، فصل طبيعت انسان.
41 غررالحكم، ح 8468
42 قصارالجمل، ج 1، ص 285
43 تحف العقول، ص 226
44 الحياة، ج 1
45 قصارالجمل، ج 1، ص 285
46 مثنوى، دفتر ششم
47 ميزان الحكمة، ج 4، ص 254 / بحارالانوار، ج 77، ص 94
48 مصباح الشريعه، ص 183
49 غررالحكم، ح 8626
50 مرآة العقول، ج 8، ص 288
51 نهج البلاغه
52 شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 144
53 نهج الفصاحة، ص 359
54 غررالحكم، ج 329 و 1652
55 غررالحكم، ح 1316
56 بحارالانوار، ج 78، ص 80; غررالحكم