مسأله گریه بر سیدالشهداء از نظر امام
*امام حسين با عده كم همه چيزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و «نه» گفت؛ هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند. و اين مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد.
* بچه ها و جوان هاى ما خيال نكنند كه مسأله، مسأله «ملتِ گريه» است! اين را ديگران القا كردند به شماها كه بگوييد «ملتِ گريه»! آنها از همين گريه ها مى ترسند، براى اينكه گريه اى است كه گريه بر مظلوم است؛ فرياد مقابل ظالم است. دسته هايى كه بيرون مى آيند، مقابل ظالم قيام كرده اند. اين ها را بايد حفظ كنيد. اين ها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود. اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلم فرساها!
منبع : صحيفه امام، ج۱۰، ص۳۱۶.
* مسأله، مسأله گريه نيست. مسأله، مسأله تباكى نيست. مسأله، مسئله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مى خواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نباشند.
منبع : صحیفه امام، ج۱۳، ص ۳۲۳.
صاحب عزاداری
فرمود: دیشب، کجا رفته بودی؟
عرض کرد: کسی خبر آورد، از رویت هلال محرم.
مجلس عزا گرفته بود، یکی از دوستان شما.
مهمان مجلس او شدم، برای گریه بر جدّ غریب تان حسین علیه السلام.
امام دعایش کرد و پرسید:
وقت بیرون آمدن، مقابل درب مجلس، کسی را ندیدی؟
گفت: دیدم، ولی نشاختمش. شب بود و هوا تاریک!
خصیصه خاص سیدالشهدا علیه السلام
▪️«مقام نورانيت» و «ولايت مطلقه ى كلّيه ى الهى»
▪️میفرمايد: « وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ » و نیز « أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ »
با بيان مختصر، كه عقل و نقل بر آن شاهد است، هر جا مخلوقى اعمّ از مادّى و مجرّد؛ ذیشعور و غير ذیشعور؛ ارضى و سماوى باشد، خداوند قبل از او و بعد از او (البته از ديدگاه رتبه) و با اوست. ما اين معنا را «مقام نورانيت» و «ولايت مطلقه ى كلّيه ى الهى» نام میگذاريم كه اين تسميه از آيه ى نور و حديث نورانيّت و آيات و احاديث ديگرى استفاده شده است.
سابقه عزاداری برای امام حسین(ع)در زمان امامان (ع)
۱- عزاداری بنیهاشم در ماتم سیدالشهدا(ع)
- از امام صادق(ع) روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا هیچ بانویی از بانوان بنیهاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچیک از بنیهاشم دودی که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنکه ابنزیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشتهایم»
(امام حسن و امام حسین (ع)، ص541)
۲- عزاداری امام سجاد(ع)
- حزن امام سجاد(ع) بر شهادت حضرت امام حسین(ع) به صورتی بود که دوران زندگی ایشان، همراه با اشک بود. عمده اشک آنحضرت بر مصایب سیدالشهداء(ع) بود و آنچه بر عموها، برادران، عموزادهها، عمهها و خواهرانش گذشته بود؛
توبه مقبول
حر بن یزید ریاحی مردی شجاع و نیرومند است، اولین بار که عبیداللَّه بن زیاد حاکم کوفه می خواهد هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی (ع) بفرستد او را به فرماندهی این گروه انتخاب می کند. اینک حر آماده شده است تا با حسین (ع) بجنگد، صحنه ای عجیب تماشایی است گوشها منتظر این خبرند که بشنوند حر با آن شجاعت و نیرومندی و دلیری با حسین (ع) چه می کند؟
راوی می گوید: برخلاف تصور و انتظار، در آن هنگام حر بن یزید ریاحی را در لشکر عمر دیدم در حالی که مثل بید می لرزید! من تعجب کردم رفتم جلو گفتم: حر! من تو را مرد بسیار شجاعی می دانستم بطوری که اگر از من می پرسیدند شجاع ترین مردم کوفه کیست؟ از تو نمی توانستم بگذرم. اینک تو چطور ترسیده ای؟ که این گونه لرزه بر اندامت افتاده است؟!
عاشورا عاشورا عاشورا
در شرح احوال مرحوم شیخ مرتضی انصاری آورده اند که: از جمله عادات او خواندن زیارت عاشورا بوده که در هر روز دو بار، صبح و عصر آن را می خواند و بر آن بسیار مواظبت می نمود،
بعد از وفاتش کسی او را در خواب دید و از احوالش پرسید در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا عاشورا عاشورا.
منبع : مردان علم در میدان عمل، ج2 سید نعمت الله حسینی
دنیا مانند گردویی است بی مغز!
گویند: ملا مهرعلی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می کنند. به خاطر یک گردو، یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد. یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس مجازات، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است، شروع کرد به گریه کردن. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟! گفت از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت…
_ دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود و یا دیگران رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می رویم.
چه كسی برای حسينم گريه می كند؟
هنگامی كه پيامبر صلی الله عليه و آله وسلم شهادت حسين عليه السلام و ساير مصيبت های او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه عليهاالسلام سخت گريه نمود و عرض كرد: پدر جان! اين گرفتاری چه زمانی رخ می دهد؟
رسول خدا فرمود: زمانی كه من و تو و علی در دنيا نباشيم. آن گاه گريه فاطمه شديدتر شد. عرض كرد: چه كسی بر حسينم گريه می كند، و به عزاداری او قيام می نمايد؟
سبک زندگی اسلامی
حضرت آیت الله یثربی مدظله:
رفتار با دیگران چگونه باید باشد؟
هر انسانی که در اجتماع زندگی میکند، برای اینکه موفق باشد، و در زندگی اجتماعی مطرود (رانده شده) نباشد، لازم است:
نفسخود را معیار و سنگ محک برخورد با دیگران قرار دهد!
حضرت امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
فرزندم! نفست را بین خود و دیگران، میزان قرار بده و برای دیگران دوست داشته باش، آنچه را که دربارهی خود دوست داری، و آنچه را که خود از آن گریزانی، برای دیگران هم مپسند.
منبع: کتاب “سيری در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام” حقوق خانواده، حق فرزند
سیاسیترین دهۀ سال؛ دهۀ اول محرم
1-امام خمینی(ره) میفرمود: والله اسلام تمامش سياست است. اسلام دين سياست است قبل از اينكه دين معنويات باشد (صحیفۀ امام، ج۱ص۲۷۰و ج۶ص۴۶۷)
2-اگر بپذیریم که دهۀ اول یا هفتۀ اول محرم، بهنام «امر به معروف و نهی از منکر» باشد، طبیعتاً این دهه سیاسیترین دهۀ سال خواهد بود؛ چون امر به معروف و نهی از منکر در درجۀ اول، سیاسی است.
3-اینکه ما با شنیدن امر به معروف و نهی از منکر، یاد بیحجابی و مسائلی از این دست میافتیم، ناشی از اشتباه ما در دینداری است. امر به معروف و نهی از منکر، اول به مسائل کلان مربوط میشود، بعد به مسائل جزئیتر.
4-وقتی امام حسین(ع) فرمود:«اُرِیدُ اَن آمِر بِالمَعروفِ وَ اَنهَی عَنِ المُنکَرِ» بعدش یک حرکت سیاسی انجام داد. ایشان میخواست از یاران خود در کوفه، برای کوبیدن قدرت سیاسی باطل کمک بگیرد؛ که البته یارانش بیوفایی کردند
ورود به کربلا
بسیاری از تاریخ نویسان آورده اند: چون حضرت ابا عبداللَّه الحسین صلوات اللَّه علیه از مکّه معظّمه عازم شهر کوفه و سرزمین کربلا گردید. در بین راه در محاصره شدید لشکر عبیداللَّه بن زیاد لعین به سرکردگی حرّ بن یزید ریاحی قرار گرفتند. و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد که حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوی عبیداللَّه (والی کوفه) دستور بعدی بیاید.
لذا امام علیه السّلام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن که به محلّی به نام «عُذَیْبُ الهِجانات» رسیدند. در این هنگام از طرف عبیداللَّه برای حرّ نامه ای به این مضمون آمد که بایستی از هر جهت بر حسین علیه السّلام و همچنین یارانش سخت گرفته شود. حرّ، نامه عبیداللَّه را برای امام حسین علیه السّلام قرائت کرد.
گریه پیغمبر
چون روز هفتم تولد حضرت سیدالشهداء (ع) شد، حضرت رسول (ص) تشریف آوردند و فرمودند: فرزندم را نزدم بیاور. قنداقه حضرت را به دست حضرت رسول(ص)دادند و حضرت گوسفند سیاه و سفیدی برای امام عقیقه کرد و یک رانش را بقابله داد و سر مبارک حضرت حسین (ع) را تراشید و به وزن موی حضرتش نقره تصدق کرده و خلوق بر سر مبارکش مالید.
سپس او را بر دامن خود گذاشت و گریه زیادی کردند و فرمود: ای اباعبدالله خیلی بر من گرانست کشتن تو.
اسماء می گوید: گفتم پدر و مادرم فدای شما باشد این چه خبری است که شما می فرمائید؟ و عوض شادی گریه می کنید؟!
صحیفه سجادیه بخوان
امام زمان (عج) فرمودند: صحیفه سجادیه بخوان.
علامه محمدتقی مجلسی (مجلسی پدر) می فرماید:
من در اوایل بلوغ بسیار دنبال جلب رضایت خدای متعال بودم، و نیز بی قرار بودم از یاد حضرت حجت علیه السلام.
تا آنکه در بین خواب و بیداری دیدم صاحب الزمان صلوات الله علیه در مسجد جامع قدیم در اصفهان ایستاده اند.
به آن حضرت سلام کردم و دستشان را بوسیدم و سوالاتی را که برایم مشکل شده بود، از محضرشان پرسیدم.
سپس عرض کردم: مولای من! برای من مقدور نیست که همیشه خدمتتان برسم؛ پس کتابی به من عنایت فرمایید که همیشه بر طبق آن عمل کنم.
هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام…
امان از شام !
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
واقعه شهادت شهید قدوسی از زبان فزرند شهید قدوسی(محمد حسین قدوسی)
دفتر کار پدرم در طبقه دوم ساختمان دادستانی قرار داشت و طبقه زیرین اتاق ایشان، کتابخانهای با سقف کاذب بود. کارمندی به نام فخار که مسئول دبیرخانه دادستانی کل انقلاب و از نفوذیهای سازمان منافقین بود، بمبی را در سقف کتابخانه، واقع در زیر اتاق پدرم کار گذاشت و ۱۵دقیقه قبل از انفجار، محل را ترک کرد.
در ساعت هشتوچهل دقیقه صبح روز ۱۴شهریور۱۳۶۰، بمب منفجر شد. موج انفجار، پدرم را از طبقه دوم به حیاط پشت دادستانی پرتاب کرد. ایشان دچار ضربه مغزی هم شد. آن زمان من در سپاه مشغول فعالیت بودم که شنیدم دفتر دادستانی منفجر شده است. سریعا راه افتادم و وقتی به آنجا رسیدم، فهمیدم ایشان را به بیمارستان ارتش در خیابان ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) منتقل کردهاند. وقتی بالای سرش رسیدم، بیهوش بود. بعد هم ایشان را به بیمارستان شریعتی منتقل کردند و همان جا پدرم به شهادت رسید.