مثل هاى زيباى قرآن
انفاق، و هفتصد برابر پاداش
قرآن مجيد طى چهار تشبيه و تمثيل, ابعاد و آداب مختلف انفاق را بيان كرده است.
((مثل الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله كمثل حبه إنبتت سبع سنابل فى كل سنبله مإئه حبه و الله يضاعف لمن يشإ و الله واسع عليم)).
((كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند, بسان بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يك صد دانه باشد, و خداوند براى هر كسى بخواهد دو يا چند برابر مى كند(رحمت) خدا وسيع و او دانا است)).
...
((الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى لهم إجرهم عند ربهم فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون)).>((كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند, و پس از انفاق نه منت مى گذارند, و نه آزارى مى رسانند, براى آنان پاداشى است نزد پروردگارشان, نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند)).
((قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها إذى و الله غنى حليم))(1).
((گفتار خوش, و عفو و گذشت در برابر سائلان نيكوتر از انفاقى است كه به دنبال آن آزارى باشد, خدا بى نياز و بردبار است)).
مثل هاى پياپى
قرآن مجيد در سوره بقره در ضمن آيه هاى 261 - 266 چهار تمثيل مطرح كرده كه هر يك براى خود پيام خاصى دارد.
در تشبيه نخست, انفاق انسان را به بذرى تشبيه مى كند كه به هفتصد دانه تبديل مى گردد(آيه 261).
در تشبيه دوم انفاق رياكاران و كسانى را كه پس از انفاق منت مى گذارند, و يا آزار مى رسانند, به بذرى تشبيه مى كند كه بر قطعه سنگى كه روى آن خاك نازكى باشد افشانده شود, سپس باران درشت ببارد و خاك و بذر را بشويد(آيه 264).
در تشبيه سوم, انفاق افراد با اخلاص را به باغى تشبيه مى كند كه در نقطه بلندى قرار گيرد و باران درشت به آن برسد و ميوه خود را دوچندان دهد(آيه 265).
در تشبيه چهارم بار ديگر انفاق رياكاران و گروه منت گذار و آزاررسان پس از انفاق را به باغى تشبيه مى كند كه از هر ميوه اى در آن وجود داشته, اما ناگاه باد سوزاننده اى به آن برخورد كند و بسوزد(آيه 266).
اين تشبيهات چهارگانه كه همگى بر محور انفاق دور مى زند, جنبه تربيتى دارد و علاوه بر دعوت به انفاق, راه و رسم آن را مىآموزد, و در صورت عدم تمكن از انفاق, شيوه برخورد با فقير را تذكر مى دهد و بر اخلاص در عمل و نيت و دورى از ريا و منت و آزار تإكيد مى ورزد.
اينك ما يكايك اين تمثيل ها را مورد بررسى قرار مى دهيم:
تمثيل نخست: انفاق و پاداش هفتصد برابر
جامعه انسانى بسان پيكر واحدى است كه اعضاى آن به كمك يكديگر مى شتابند و اظهار همدردى مى كنند تا آنجا كه اگر دل انسان درد كند, ديده; اشك مى ريزد; پيامبر گرامى(ص) در حديث معروف خود به اين نكته تذكر داده و فرموده است:
((مثل المومنين فى توادهم و تعاطفهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى))(2).
((جامعه با ايمان در دوستى و مهربانى و ترحم به يكديگر بسان بدن واحد است كه هرگاه عضوى از آن به درد آيد, اعضاى ديگر نيز با بيدارى و تب ابراز همدردى مى كنند)).
در چنين جامعه اى نبايد اختلاف طبقاتى به پايه اى برسد كه يكى, از پرخورى دچار بيمارىهاى مزمن گردد و ديگرى از گرسنگى جان بسپارد, بلكه بايد حس تعاون و همدردى بر جامعه حكومت كند و بخشى از ثروت افراد براى بهبود وضع مستمندان اختصاص يابد.
طبيعت براى ما درس آموزنده مى دهد, درخت, شيره وجود خود را به صورت ميوه در اختيار ما مى گذارد, آفتاب پيوسته نور مى پاشد و پيوسته مى سوزد تا منظومه را روشن كند.
در آيين اسلام علاوه بر انفاقهاى واجب, تحت عناوين زكات, كفارات تإكيد بر انفاقهاى مستحب شده و قرآن در آيه هاى مختلف, جامعه اسلامى را به آن دعوت كرده است. آيات مربوط به انفاق به چند گروه تقسيم مى شود:
گاهى اصل انفاق را مطرح مى كند و مى فرمايد:
((و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم))(3).
((آنچه از مال دنيا انفاق كنيد, خدا از آن آگاه است)).
و گاهى ديگر به بيان كيفيت آن مى پردازد و يادآور مى شود كه در انفاق بايد ميانه رو بود نه اسرافگر و نه امساك پيشه:
((و الذين اذا إنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا…))(4).
((آنان كه انفاق مى كنند, در حالى كه نه در انفاق اسراف مى كنند و نه راه امساك را در پيش مى گيرند)).
در مرحله سوم يادآور مى شود كه انفاق بايد براى رضاى خدا باشد نه كسب مقام و نه نام و نشان چنانكه مى فرمايد:
((…و ما تنفقون الا ابتغإ وجه الله…))(5).
((انفاق نمى كنند مگر براى كسب رضاى خدا)).
در مرحله چهارم يادآور مى شود كه فرد انفاقگر نبايد بر فقير منت بگذارد و نه به او آزار برساند همچنان كه در آيات مورد بحث خواهد آمد. آنجا كه مى فرمايد:
((…لايتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى…))(6).
((انفاق خود را با منت و آزار همراه نمى سازند))
در مرحله پنجم يادآور مى شود كه انفاق به هر دو حالت خوب است آشكار و پنهان, چنان كه مى فرمايد:
((…و إنفقوا مما رزقناهم سرا و علانيه…))(7)
((از آنچه كه به آنان داديم به صورت پنهان و آشكار انفاق مى كنند)).
بنابراين, آيات انفاق به چند دسته مختلف تقسيم شده است و هر دسته هدف خاصى را تعقيب مى كند.
ولى در آيه مورد بحث هدف ديگرى تعقيب مى شود و آن اين كه انسان انفاقگر در راه خدا به دانه اى تشبيه مى شود كه در دل زمين پنهان گرديده سپس پس از يك رشته فعل و انفعالات و ريزش باران و تابش آفتاب به هفتصد دانه تبديل مى گردد. چنانكه مى فرمايد:
((مثل الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله كمثل حبه إنبتت سبع سنابل فى كل سنبله مإئه حبه)).
((كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند بسان دانه اى هستند كه هفت سنبل مى روياند و در هر سنبل صد دانه هست)).
ظاهر آيه انسان انفاقگر را به دانه تشبيه مى كند ولى از نظر تحليل حقيقت به شكل ديگر است.
الف. انسان انفاقگر بسان كشاورز است كه دانه مى كارد.
ب. انفاق اين انسان بسان دانه اى است كه كشاورز آن را در دل زمين پنهان مى سازد.
ج. همان طورى كه دانه به هفتصد دانه تبديل مى شود, انفاق انسان نيز دهها برابر مى گردد.
ولى ممكن است سوال شود اگر واقعيت تمثيل همين است كه در سه بخش آمده, پس چرا قرآن خود شخص انفاقگر را به دانه تشبيه مى كند درحالى كه شخص بايد به زارع, و انفاق به دانه تشبيه شود.
پاسخ اين سوال اين است كه عمل هر انسانى پرتوى از وجود او است; مثلا ايمان مومن و كفر كافر نمونه روحيات او است و عمل هر چه توسعه پيدا كند, تو گويى ذات انسان گسترش يافته است.
بنابراين هر دو تشبيه صحيح مى باشد, خواه منفق را به دانه تشبيه كنيم, يا عمل او را; تو گويى ذات و عمل, دو رو از يك سكه مى باشد كه گاهى به آن ذات گفته مى شود و احيانا عمل.
ممكن است در اين مورد وجه ديگرى نيز باشد و آن اين كه افراد نيكوكار بر اثر فزونى اعمال نيك, مجسمه انفاق مى باشند كه واقعيتى جز نيكى و احسان ندارند و لذا تشبيه شخص به دانه بسان تشبيه انفاق به دانه است.
واقعيت است نه تخيل
قرآن در اين آيه از تبديل يك دانه به هفتصد دانه خبر مى دهد و اين يك واقعيت است كه كشاورزان كاركشته از آن خبر مى دهند زيرا:
در شرايطى كه زمين آماده كشت باشد و خورشيد همراه با باران كافى, بر آن بتابد, چه بسا ممكن است يك دانه به فزونتر از آنچه در آيه آمده تبديل شود. كشاورزى آگاه از اصول كشاورزى به خود اينجانب گفت: من در برخى از سالها از يك بوته نهصد دانه برداشت كردم و چه بسا ممكن است فزونتر از آن نيز رخ دهد.
هدف آيه اين است كه يك مطلب عقلانى را به صورت محسوس درآورد زيرا قرآن قبل از اين آيه به افرادى كه در راه خدا قرض مى دهند, نويد مضاعف داده و چنين مى فرمايد:
((من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له إضعافا كثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون))(8).
((كيست كه به خدا قرض الحسنه اى دهد(از اموالى كه خدا به او بخشيده انفاق كند) تا آن را براى او چندين برابر كند؟ و خداوند است كه روزى بندگان را محدود يا گسترده مى سازد, (و انفاق هرگز باعث كمبود روزى آنها نمى شود) و به سوى او باز مى گرديد)).
اين آيه گزارش مى دهد كه خدا به وام دهندگان چند برابر مى دهد و در آيه مورد بحث مى فرمايد:
((و الله يضاعف لمن يشإ)).((خدا درباره هركس بخواهد, پاداش بيشترى مى دهد)).
اكنون در ذهن انسان اين مطلب جلوه مى كند كه چگونه يك عمل كوچك, به چند برابر تبديل مى شود؟ براى رفع هر نوع استبعاد, خدا مسإله معقول را در لباس محسوس ريخته, از تبديل دانه به هفتصد دانه خبر داده و از اين طريق حيرت و ترديد ساده لوحان را پايان بخشيده است.
شرايط انفاق
درحالى كه انفاق و كمك به افتادگان و بينوايان يك عمل نيكى است, اما اسلام انفاق را به هر صورت نمى پذيرد, تنها به انفاقى پاداش مى دهد كه انگيزه آن خدا باشد و طبعا كارى كه براى خدا است, بايد از هر نوع پيرايه پيراسته باشد, مثلا هرگاه بينوايى را كمك كرد و منت بر او نگذارد, يا او را آزار و اذيت نكند; زيرا در اين دو صورت عمل, قداست خود را از دست داده و فاقد پاداش خواهد بود.
اصولا انفاق به افراد, همراه با منت و آزار سبب شكست روحى و تحقير طرف مى شود و در اين صورت اگر لقمه نانى به او داده, در برابر, سرمايه روحى او را از دست وى گرفته است زيرا اين فرد آنچنان احساس حقارت در خود مى كند كه اين لقمه نان, جبران آن را نمى كند و لذا در آيه بعدى مى فرمايد:
((الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى لهم إجرهم عند ربهم فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون)).
((كسانى كه اموال خود را در راه خدا, انفاق مى كنند, و پس از انفاق نه منت مى گذارند و نه آزارى مى رسانند, براى آنان پاداش است نزد پروردگارشان, نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند)).
اين آيه ناظر به آداب انفاق توانگران است كه بايد عمل نيك آنان پيراسته از منت و آزار باشد.
آيه بعدى ناظر به آداب گروهى است كه از آنها درخواست كمك مى شود ولى توانايى كمك كردن ندارند, وظيفه اين گروه چيز ديگر است و آن اين كه با زبان خوش سائلان را رد كنند و از آنها مغفرت و پوزش طلبند, چنانكه مى فرمايد:
((قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها إذى و الله غنى حليم)).
((گفتار خوش و عفو و گذشت در برابر سائلان نيكوتر از انفاقى است كه به دنبال آن آزار باشد خداوند بى نياز و بردبار است)).
خلاصه محتويات سه آيه
آيه نخست گزارش از پاداش هاى بزرگ براى انفاق انفاقگران مى دهد كه چه بسا ممكن است يك درهم آنان به هفتصد درهم تبديل مى شود.
آيه دوم آداب انفاق را بيان مى كند كه يك فرد توانگر بعد از انفاق حق منت نهادن و اذيت كردن ندارد زيرا مال, مال خدا است و انسان نماينده خدا در تصرف در آن است, و وكيل خدا, حق هيچ نوع دخالت ندارد.
آيه سوم وظيفه افراد ناتوان را بيان مى كند كه با بينوايان با زبانى نيك و درخواست مغفرت سخن بگويند و چنين عملى از كمك همراه با منت بهتر است.
ما اين بخش را با حديثى از پيامبر گرامى(ص) كه از سخنان گرانبهاى او در مورد انفاق و انفاقگران است, به پايان مى رسانيم.
حضرتش فرمود:
((اذا سئل السائل فلا تقطعوا عليه مسإلته حتى يفرغ منها ثم ردوا عليه بوقار و لين اما ببذل يسير إو رد جميل فانه قد يإتيكم من ليس بانس و لا جان ينظرونكم كيف صنيعكم فيما خولكم الله تعالى))(9).
((هنگامى كه حاجتمندى از شما چيزى بخواهد, گفتار او را قطع نكنيد, تا تمام مقصود خويش را شرح دهد, سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد يا چيزى كه درخواست دارد, در اختيار او بگذاريد و يا به طرز شايسته اى او را باز گردانيد زيرا ممكن است سوال كننده فرشته باشد كه مإمور آزمايش شما است, تا ببيند در برابر نعمتهايى كه خداوند به شما ارزانى داشته, چگونه عمل مى كنيد)).
پى نوشت :
1. سوره بقره, آيه هاى 261 تا 263.
2. مسند احمد, ج4, ص 270.
3. آل عمران, 272.
4. فرقان, 67.
5. بقره, 272.
6. بقره: 262.
7. فاطر, 29.
8. بقره, 245.
9. تفسير نورالثقلين, ج1, ص 283.
فرم در حال بارگذاری ...
آثار و بركات انفاق
انفاق در راه خدا آثار و بركات عظيمى را به دنبال دارد كه هم از حيث فردى و هم از حيث اجتماعى قابل بررسى مى باشد. در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف. آثار فردى
آثار فردى انفاق، تنها در پاداش ها و ثواب هاى اخروى خلاصه نمى شود بلكه در همين دنيا نيز بركات چشمگيرى شامل حال انسان مى شود كه در اين مبحث سعى مى كنيم تا حدامكان به هر دو جنبه بپردازيم:
1. بركت و افزايش اموال
بر خلاف تصور افراد ظاهربين، انفاق نه تنها موجب كم شدن اموال انسان نمى شود، بلكه بركت و يا افزايش اموال را نيز به دنبال دارد.
قرآن كريم مى فرمايد: «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنـبُلَة مِّاْئَةُ حَبَّة وَاللَّهُ يُضَـعِفُ لِمَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيم; «مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه صد دانه باشد، خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مى كند و خدا گشايشگر داناست».
...
«يضاعفه» از ماده «ضعف» تنها به معناى دو برابر نيست، بلكه تا چندين برابر را نيز شامل مى شود كه در انفاق تا هفتصد برابر و بيشتر در قرآن آمده است.[1]>با توجه به اطلاق در آيه مى توان استفاده كرد كه زياد شدن صدقات و بركت آن علاوه بر اين كه شامل اموال دنيا اعم از زياد شدن رزق و روزى، اداء دين و… مى باشد افزونى پاداش ها و ثواب هاى الهى در آخرت را نيز شامل مى شود، چنان چه در روايات هر دو مورد بيان شده است:
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «اِستنزلوا الرِزْقَ بالصدقه;[2] به وسيله صدقه، رزق و روزى را براى خود نازل كنيد».
امام صادق(ع) فرموده است: «الصَّدَقَه تَقْضِى الدّين و تخلف بالبركة;[3] صدقه دين را ادا مى كند و بركت را براى انسان به دنبال دارد».
امام على(ع) مى فرمايد:«هر گاه بى چيز شديد بوسيله صدقه با خدا تجارت كنيد».[4]
همچنين پيامبر اسلام فرموده است: «خداوند صدقه شما را افزايش داده و زياد مى كند همانطور كه يكى از شما فرزند خود را رشد داده و پرورش مى دهد، تا اين كه روز قيامت در حالى كه به بزرگى كوه احد رسيده است او را ملاقات مى كند».[5]
آن حضرت در جاى ديگر مى فرمايد: صدقه بدهيد، همانا صدقه مال را زياد مى كند، پس صدقه بدهيد خداوند شما را مورد رحمت خويش قرار دهد».[6]
2. دورى بلا و مرگ بد
رفع بلا، دورى از مرگ سوء و… از اثرات انفاق مى باشد كه در روايات نيز به آن اشاره شده است:
امام باقر(ع) مى فرمايد: «صدقه هفتاد بلا را از انسان دور مى كند و نيز مرگ سوء را از انسان دور مى نمايد چرا كه صاحب صدقه هرگز با مرگ سوء از دنيا نمى رود».[7]
و در جايى ديگر آمده است: «با دست خود صدقه دادن، انسان را از مرگ سوء حفظ مى كند و هفتاد نوع از انواع بلايا را از انسان دور مى كند».[8]
3. طول عمر
همانطور كه در تعاليم اسلامى آمده است، برخى عوامل بر مدت عمر انسان تأثير مى گذارد و كاهش يا افزايش طول عمر انسان را به همراه دارد «صدقه دادن» از عواملى است كه طبق بيان صريح روايات، موجب افزايش طول عمر مى شود:
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: « صدقه و صله ى رحم شهرها را آباد مى كند و بر عمرها مى افزايد».[9]
4. شفاى مريض
از ديگر آثار مهم، صدقه و انفاق، شفاى مريض مى باشد كه نقش اساسى و مهمى دارد و اثر آن بارها به تجربه رسيده است، حديثى كه به اين مسأله تصريح مى كند از پيامبر اكرم(ص)، امام صادق(ع)، امام كاظم (ع) و اميرمؤمنان(ع): نقل شده است:
«داووا مَرَضاتِكم بِالِصَّدَقة;[10] بيماران خود را به وسيله صدقه درمان كنيد». و در حديث ديگرى مى خوانيم كه مستحب است مريض با دست خود صدقه بدهد.[11]
5. دوركننده فقر
از امام باقر(ع) نقل شده است: «نيكى و صدقه فقر را دور مى كند…».[12]
آثار معنوى انفاق
از نظر قرآن كريم انفاق در راه خدا، تجارتى پرسود و معامله اى ارزشمند است[13] كه موجب جلب پاداش هاى عظيم[14] و رسيدن به بهشت الهى شده، انسان را از هول و هراس قيامت ايمن نموده[15] و موجب نجات از عذاب دردناك الهى مى شود.[16]
علاوه بر اين، آثار معنوى زيادى بر انفاق مترتب مى شود كه دقت در آن ها، موجب ترغيب و تحريك هرچه بيشتر انسان به سوى اين عمل خدا پسندانه مى گردد; در اين مبحث برخى از اين آثار و بركات معنوى مورد بررسى قرار مى گيرد:
1. تزكيه و طهارت انسان
«خُذْ مِنْ أَمْوَلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَوتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم;[17] از اموال آنها صدقه اى بگير تا به واسطه ى آن پاك و پاكيزه شان سازى و برايشان دعا كن زيرا دعاى تو براى انان آرامشى است».
در مورد شأن نزول آيه شريفه آمده است: در ميان كسانى كه از رفتن به تبوك خوددارى كردند، 3 نفر بودند كه بدون هيچ گونه شك و ترديدى همراه رسول خدا نرفتند، اين سه نفر وقتى آيات عتاب و تهديد را راجع به منافقان شنيدند، يقين كردند كه جهنمى شده اند، خود را به ستون هاى مسجد بستند و در همين حال بودند تا حضرت مراجعت فرمود و از احوال آن ها جويا شد; به ايشان گفته شد، آن ها توبه كرده و قسم خورده اند كه تا وقتى شما به دست مبارك خود بازشان نكنيد; آزاد نگردند. حضرت فرمود: من نيز قسم مى خورم تا زمانى كه دستورى نرسد بازشان نكنم، بعد از 50 روز آيه «عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِم»[18] نازل گشت و رسول خدا(ص) بر خاست و نزد آن ها رفته، آزادشان فرمود، اين سه نفر اموال خود را نزد رسول خدا(ص) آورده گفتند: اين اموال را به كفاره ى تخلفى كه كرده ايم، صدقه بده، حضرت فرمودند: دستورى براى گرفتن اموال ندارم، تا اين كه آيات مورد بحث نازل گشت و حضرت اموال آن ها را در مصالح عمومى مصرف فرمود.[19]
رفع رذيله «شح نفس» يكى از مصاديق تزكيه و طهارت جان انسان مى باشد كه به طور خاص در آيات قرآن به آن اشاره و ما نيز به بررسى آن مى پردازيم:
از آن جايى كه حرص و طمع و بخل از مهم ترين شعبه هاى حب دنيا بوده و هر يك از آن ها خود منشاء رذايل فراوان ديگرى مى گردد، مبارزه با اين بيمارى روحى نقش اساسى را در فرهنگ اسلامى داراست.
عنصر »انفاق« نقش به سزايى براى تحفظ و درمان اين رذايل اخلاقى دارا مى باشد و به تعبير قرآن كريم، عاملى براى جلوگيرى از شح نفس مى باشد:
در سوره ى حشر آيه 9 نيز اين اثر بيان شده است: «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» كه در شأن نزول آيه گفته اند: آيه در مورد انصار نازل شده كه هر چند خود شديداً نياز داشتند، اموال خود را به مهاجران مى دادند و حتى چشم داشتى به غنائمى كه به مهاجران داده مى شد نداشتند و آن ها را بر خود مقدم مى كنند و برخى مى گويند در مورد جنگجويان احد نازل شده كه 7 نفر از آن ها سخت تشنه و مجروح بودند، فردى به مقدار نوشيدن يك نفر آب آورد و سراغ هر يك رفت او را به ديگرى حواله داد و بر خود مقدم شمرد، سرانجام همگى تشنه جان سپردند; خداوند در اين آيه ايثارگرى آنها را ستود، در حال عموميت مفهوم آيه قابل تطبيق بر موارد مشابه است.[20]
«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لاَِّنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون; و تا آن جا كه در توان داريد تقواى الهى را پيشه كنيد و گوش دهيد و اطاعت كنيد و انفاق نماييد كه براى شما بهتر است; و آن ها را كه از بخل و حرصه خويشتن مصون بمانند رستگار و پيروزند».
«شح»; بخل همراه با حرص را گويند و لذا شديدتر از بخل مى باشد، در روايتى از امام صادق(ع) آمده است: «بخيل كسى است كه در مورد آنچه دارد بخل مىورزد ولى شحيح هم نسبت به آن چه در دست مردم است بخل مىورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد تا آن جا كه هر چه را در دست مردم مى بيند آرزو مى كند آن را به چنگ آورد، از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز به آن چه به او داده قانع نيست».[21]
«يوق» از ماده «وقايه» به معناى حفظ شىء است از آن چه اذيت و ضرر مى رساند[22] و در اين جا هر چند به صورت مجهول آمده است، اما پيداست كه فاعل آن خداست; يعنى هر كس با انفاق در راه خدا اوامر الهى را اطاعت كند خداوند او را از اين صفت مذموم كه سبب هلاكت انسان است نجات مى دهد.
در حديثى از امام صادق(ع) مى خوانيم: حضرت از شب تا صبح طواف خانه خدا را به جا مى آورد و پيوسته مى فرمود: «خداوندا! مرا از حرص و بخل نگهدار» يكى از يارانش عرض كرد: فدايت شوم! امشب غير از اين دعا دعاى ديگرى از شما نشنيدم; فرمود: چه چيز از بخل و حرص نفس مهم تر است. در حالى كه خداوند مى فرمايد: «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»[23]
از اين آيه استفاده مى شود كه انفاق، عاملى است براى تحفظ انسان از رذيله شح نفس، كه اگر انسان همواره و به طور منظم اهتمام به صدقات داشته باشد، سعادت و فلاح را در پرتو نجات از اين رذيله براى خود تضمين كرده است.
در روايت نيز به «رفع شح نفس» توسط صدقه كه مصداقى از انفاقات مى باشد اشاره شده است:
امام على(ع) مى فرمايد: «بر تو باد صدقه دادن تا از پستى شح نفس رهايى يابى».[24]
2. مغفرت و تكفير گناهان
انفاق هم عاملى براى مغفرت و تكفير گناهان مى باشد و هم عاملى براى قبولى توبه است و آيات مختلفى در قرآن به آن تصريح يا تلويح كرده است از جمله: «أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يأْخُذُ الصَّدَقَـتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم;[25] آيا نمى دانستند كه فقط خداوند توبه را از بندگانش مى پذيرد و صدقات را مى گيرد و خدا توبه پذير مهربان است».
كه اشاره به نقش «صدقه) در پذيرش توبه دارد و آياتى كه به مغفرت و تكفير گناه توسط انفاق تصريح مى كند: «إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَـعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيم;[26] اگر به خدا وامى نيكو دهيد، آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشايد، خداست كه سپاس پذير و بردبار است».
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَـقَ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ… لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَوةَ وَءَاتَيْتُمُ الزَّكَوةَ وَءَامَنتُم بِرُسُلِى وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لاَُّكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّـَاتِكُمْ وَلاَُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَـرُ …;[27] و خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت… اگر نماز به پا داريد و زكات را بپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را ياد كنيد و به خدا وامى نيكو دهيد [در راه او به نيازمندان كمك كنيد]، گناهان شما را مى پوشانم و شما را به در باغ هايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، وارد مى كنم…».
3. آرامش روحى و روانى
از جمله آثار اعمال نيكو به طور عام و انفاق به طور خاص، رسيدن به آرامش روحى و روانى است كه شامل فرد مى شود. در مورد نقش انفاق در ايجاد آرامش مى توان به آيه زير استشهاد نمود: «الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون;[28] كسانى كه اموال خود را در شب و روز و نهان و آشكار انفاق مى كنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان خواهد بود و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند».
«حزن» به معناى اندوه و غصه و «خوف» به معناى ترس مى باشد،[29] و تفاوت آن ها در اين است كه «خوف» نگرانى از آينده است و «حزن» ناراحتى از چيزيست كه واقع شده و گذشته است.[30]
در روايات بيان شده كه آيه در شأن على بن ابى طالب(ع) نازل شده كه آن حضرت چهار درهم پول داشت، يكى را در شب، يكى را در روز، سومى را پنهانى و چهارمى را علنى صدقه داد و اين آيه در مدح و ستايش آن جناب نازل گشت و حضرت را به قبول صداقاتش بشارت داد.[31]
در هر حال مفهوم آيه كلى است و بشارتى است براى كسانى كه از روى صدق و خلوص نيت، در راه خدا انفاق مى كنند.
4. وسيله تقرب به خدا
«تقرب به سوى خدا امرى حقيقى و خداگونه شدن است كه انفاقات مالى نقش مهمى در اين مسير دارد. قرآن كريم مى فرمايد: «وَ مِنَ الاَْعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَـت عِندَ اللَّهِ وَ صَلَوَ تِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم;[32] گروهى از عرب هاى باديه نشين، به خدا و رستاخيز ايمان دارند و انفاق خويش و دعاهاى رسول خدا را مايه تقرب به خدا مى دانند، آگاه باشيد اين ها، مايه تقرب آن هاست، به زودى خداوند آن ها را در رحمت خود وارد خواهد ساخت و به يقين خدا آمرزنده و مهربان است».
«قرب» به معناى نزديكى مى باشد و اقسامى از جمله قرب زمانى، مكانى، نسبى، مقام و منزلت و مرتب رعايتى را شامل مى شود.[33]
در آيه شريفه مراد از «تقرب به سوى خدا» قرب مقام و منزلتى مى باشد كه همان وصول الى الله است. «به اين معنا كه انسان بوسيله انفاق در راه خداوند، به خداوند نزديك شده و ثواب و رضاى الهى را طلب مى كند.[34]
زمانى كه انسان از اموال مادى خود دل بر مى كند و با تقديم آنها با ساحت ربوبى، زمينه خلوص جان و تصفيه درون از علائق دنيوى را فراهم مى سازد، در نتيجه ى آن موجبات تقرب الى الله، را براى خود فراهم ساخته كه پاداشى بس بزرگ است.
5. مايه جلب رحمت الهى
از جمله عوامل ريزش الطاف الهى «انفاق در راه خدا» مى باشد كه آيات مختلفى نيز در قرآن كريم به اين مسأله تصريح كرده است از جمله:[35]
«…وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَالَّذِينَ هُم بِـَايَـتِنَا يُؤْمِنُون;[36] … و رحمتم همه چيز را فرا گرفته و آن را براى آن ها كه تقوا پيشه كنند و زكات بپردازند و آنها كه به آيات ما ايمان بياورند مقرر خواهم داشت».
در اين آيه گرچه ريزش رحمت خاص را مترتب بر عنوان تقوى نموده كه عنوان جامع، در اعمال نيك است ولى اختصاص ذكر عنصر «زكوة» و انتخاب آن از ميان تمامى اعمال نيك، دليلى بر غايت ويژه بر انفاق، در جلب رحمت الهى مى باشد.
«رحمت» در مورد خداوند به معناى عطا و احسان است[37] و به دو گونه مى باشد:
1. رحمت عام كه شامل تمام موجودات مى باشد.
2. رحمت خاص كه شامل اهل ايمان است و در دنيا و آخرت فقط نصيب مؤمنان مى شود و ديگران از آن بهره اى ندارند. رحمت خاص الهى حقى است از بهشت الهى مى باشد، چرا كه رحمت الهى با ابقاء خداوند باقى است و تمام شدنى نيست در حالى كه بهشت تا زمانى باقى است كه خداوند بخواهد.[38]
آثار و بركات اجتماعى انفاق
آثار اجتماعى انفاق و فوائدى كه از انفاق عائد كل جامعه مى شود بسيار وسيع است و در يك نگاه كلى مى توان تمامى آن ها را در دو عنوان «عدالت اقتصادى» و «اصلاح اجتماع» خلاصه نمود:
1. عدالت اقتصادى و برطرف شدن خلأهاى اقتصادى در جامعه
از اهداف عاليه تعاليم اسلام در نظام اقتصادى، اصل عدم تمركز ثروت و رفع اختلاف هاى فاحش و غير عادلانه در نظام اقتصادى مى باشد كه در قرآن هم مورد تأكيد قرار گرفته است، به طورى كه طبق آيه شريفه «…كَىْ لاَ يَكُونَ دُولَةَ بَيْنَ الاَْغْنِيَآءِ مِنكُم»[39] توزيع ثروت هاى عمومى به منظور جلوگيرى از تمركز ثروت و در نتيجه ايجاد توازن اقتصادى از اهداف مهم اقتصاد اسلامى مى باشد.[40]
يكى از آثار انفاق اين است كه مى تواند جريان پول را از طبقات ثروتمند به سوى طبقات كم درآمد سوق داد، و در جهت رفع «فقر» نقش فعال داشته باشد; اين در حالى است كه از سوى ديگر همواره بر كار و كوشش براى استقلال اقتصادى توصيه و تأكيد و از اظهار احتياج و فقر نهى شده است[41] و استغناء و بى نيازى از مردم مورد تحسين اسلام مى باشد[42] لذا با اين جامع نگرى دستورات اسلام در زمينه اقتصادى، هم كمبودها و خلأها جبران گشته و هم از سستى و تنبلى و بار خويش را گردن ديگران افكندن، جلوگيرى به عمل آمده است.
2. اصلاح اجتماع
از آن جايى كه يكى از عوامل انحراف و سقوط اخلاقى در هر اجتماع «فقر» مى باشد و بسيارى از جرائم و بزهكارى ريشه در نياز شديد مالى دارد، لذا تعاليم اسلام درصدد است كه قبل از وقوع جرم، واقعه را علاج نمايد.
تعاليم اسلام مى خواهد انسانى بسازد كه به هم نوع خود توجه داشته باشد و خود را در برابر برادران دينى در جامعه مسؤول بداند و در رفع حوائج و نيازمندى هاى آن ها تلاش نمايد تا علل انحراف هاى اخلاقى در ريشه خشكانده شود و جامعه از ورطه هلاكت و تباهى مصون و محفوظ بماند چرا كه جامعه انسانى به منزله تن واحدى است كه داراى اعضاى مختلفى مى باشد كه در غرض و مقصد زندگانى متحد مى باشند، وقتى يكى از اعضا نعمتى را از دست مى دهد مثلا فاقد صحت و سلامتى مى شود و در عمل خود كند مى گردد، تمام اعضاى بدن در عملكرد خود سست مى شوند; همينطور اگر يك فرد در جامعه دچار فقر و احتياج شد تبعات فقر او دامنگير همه جامعه شده و سبب هلاكت همه اجتماع مى شود، بنابر يك تفسير، آيه 195 بقره نيز ناظر به همين مسأله مى باشد: «وَأَنفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين; در راه خدا انفاق كنيد; (و با ترك انفاق) خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد».
بنابراين در جامعه اى كه روح كمك و تعاون بر آن حاكم باشد، و طبق تعاليم اسلام، مردم فقرا را در اموال خود شريك دانسته و حقى براى آن ها قائل باشند.[43] علاوه بر كاهش چشمگير انحرافاتى مثل سرقت، قتل، جنايت و… بسيارى ديگر از درگيرى هاى اجتماعى و مشكلات خانوادگى كه در مسائل مالى ريشه دارد، برطرف مى شود و با اجراى اين دستور اسلامى كه در قرآن نيز مورد تأكيد قرار گرفته، فرد نقش به سزايى در اصلاح جامعه و حركت جامعه به سوى سازندگى، رشد، پيدا مى كند و در نهايت آرامش و امنيتى كه در جامعه ايجاد مى شود شامل حال خود او نيز مى گردد.
پى نوشتها:
1 . سوره مباركه بقره، آيه 261، برخى آيات ديگر عبارتند از: بقره/ 245 و 276، روم/ 38، حديد/ 11 و18.
2 . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 96، ص 121 و 131.
3 . همان، ص 134.
4 . شيخ حر عامل، وسائل الشيعه، ج 6، ص 255.
5 . همان، ص 126.
6 . شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 257.
7 . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، جلد 96، ص 135.
8 . همان، ص 129 و 130 و 131 (متعدد آمده است).
9 . همان، ص 130.
10 . شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 258 و 261; محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 96، ص 120 و 123 و 130.
11 . وسائل الشيعه، ج 4، ص 262.
12 . بحارالانوار، ج 96، ص 130.
13 . سوره فاطر، آيه 139.
14 . سوره حديد، آيه 18.
15 . سوره انسان، آيات 9 ـ 11.
16 . سوره صف، آيات 10 و 11.
17 . سوره توبه، آيه 103.
18 . سوره توبه، آيه 102.
19 . سيوطى، الدرر المنثور، ج 3، ص 272.
20 . ر.ك: مجمع البيان، ذيل آيه شريفه.
21 . طريحى، مجمع البحرين، ج 2، ص 379.
22 . على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 7، ص 23 و 27.
23 . مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 24، ص 209.
24 . عبدالواحد احدى، غررالحكم، ص 482.
25 . سوره توبه، آيه 104.
26 . سوره تغابن، آيه 17.
27 . سوره مائده، آيه 12.
28 . سوره بقره، آيه 274.
29 . على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 1، ص 312.
30 . همان، ج 3، ص 126.
31 . تفسير الواحدى، ج 1، ص 191.
32 . سوره توبه، آيه 99.
33 . على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 5، ص 293.
34 . ابن جودى، زادالمسير، ج 2، ص 302.
35 . برخى آيات ديگر: نور/ 56، توبه/ 71 و 99.
36 . سوره اعراف، آيه 156.
37 . مجمع البحرى، ج 6، ص 68 و قاموس قرآن، ج 3، ص 70.
قابل ذكر است كه رحمت در اصل به معنى مهربانى و رقت قلب است كه از ديدن شخص محتاج عارض مى شود و شخص را به احسان وامى دارد ولى در خدا فقط به معناى احسان و نعمت است چرا كه اوصاف نفسانى كه به خدا نسبت داده مى شود به لحاظ نتيجه ى آن مى باشد نه به لحاظ مبدأ آن.
38 . ر.ك: تفسير شعراوى، ج 9، ص 5441.
39 . سوره حشر، آيه 7.
40 . ر.ك: دكتر عباس موسويان، كليات نظام اقتصادى اسلام، ص 88 و 89.
41 . شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، باب كراهة اظهار الاحتياج و الفقر، ج 4، ص 311.
42 . همان، باب استحباب الاستغناء عن الناس و ترك طلب الحوائج منهم، ص 313.
43 . «وَ فِى أَمْوَ لِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّآئِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاريات/ 19)
فرم در حال بارگذاری ...
انفاق در قرآن. شرايط. انفاق به اندازه. ذخيره ابديت . صدقه
انفاق
انفاق از مهم ترین اعمال نیک و صالح عبادی است که در آموزه های قرآنی به آن توجه ویژه ای شده و درکنار عبادت محض چون نماز قرار گرفته است. از این رو، بخش مهمی از تعالیم و حیانی قرآن به مساله انفاق اختصاص یافته است. انفاق به معنای اخراج مال از ملک خود است (مجمع البیان ج1-2 ص121) ولی در فرهنگ قرآن به هر نوع بذل و بخشش به دیگری از مال و غیر مال چه واجب و غیر واجب اطلاق میشود (مفردات) بنابراین، انسان هر چیزی را از مال و غیر مال از علم و دانش و مهر و محبت به شخص دیگری عطا نماید، انفاق کرده است. «انفاق» از ماده نفق و در لغت به معنی گذشتن هر چیزی و از بین رفتن آن با تمام شدن آن چیز است و در اصطلاح، انفاق بیرون کردن مال از ملک و قرار دادن آن در ملک دیگری است که یا از طریق صدقه یا از طریق بخشیدن اموال خود در راه جهاد و دین و هر آنچه خدا به آن فرمان داده است، میباشد.
...
انفاق عبادتی همچون نماز>دین اسلام، دین اجتماعی است. به این معنا که آموزه های عبادی آن بیشتر در قالب رفتارهای اجتماعی و روابط میان انسانی تجلی و تحقق مییابد تا در قالب عبادت های محض. بر همین اساس، برخی گمان کرده اند که دین اسلام اصولا دین دنیاست تا دین آخرت. براساس آموزه های قرآنی، دنیا مزرعه آخرت است و انسان هر آن چه در دنیا کرده در آخرت درو می کند. انفاق به عنوان مهمترین عمل عبادی و اجتماعی در کنار نماز به عنوان مهمترین و اصلی ترین عمل عبادی محض، نقش مهمی را در سازه ماهیتی شخص و جهانی دارد که در آخرت از آن بهره می برد،
پاسخی برای پرسش های شش گانه
قرآن به همه پرسش های شش گانه بشر درباره انفاق به درستی و تمام و کمال پاسخ داده است.
1- از چه چیزی انفاق کنیم؟
خداوند به صراحت از انفاق مما رزقناهم سخن به میان آورده (بقره3) تا نشان دهد که انفاق می بایست نسبت به همه نعمت های الهی باشد و اختصاصی به مال ندارد. اگر خداوند مهر و محبت را روزی کسی کرده باید آن را نسبت به دیگری انفاق کند و از مهر و محبت کم نگذارد، چنان که از علم و دانشی که خداوند روزی او نموده باید انفاق کند. با این بیان روشن شد که انفاق لازم است از همه چیزی که خداوند روزی شخص کرده صورت پذیرد.
در آیه 92 آل عمران میفرماید که آن چه انفاق میشود باید از مصادیق مما تحبون باشد، یعنی هر آن چه را دوست می دارید و خود به آن علاقه مند هستید از همان چیز انفاق کنید. بنابراین، هرگونه انفاق از چیزهای بد و پلیدی که انسان علاقه ای به آن ندارد و خود حاضر به گرفتن آن نیست، جایز و روا نمی باشد؛ چرا که اگر کسی همان چیزها را به شما انفاق کند شما آن را نمیگیرید. بهتر آن است که انسان از بهترین چیزها و محبوب ترین آن ها انفاق کند، اما اگر نتواند از برترین ها انفاق کند، می بایست دست کم به متوسط آن عمل کند و از آن انفاق کند. در آیه 89 مائده از انفاق و اطعام خوراکی از متوسط و میانگین آن چه خودتان می خورید خبر میدهد و توصیه میکند که متوسط غذا و خوراکی را که خود می خورید انفاق کنید.
2- چگونه انفاق کنیم؟
پرسشی دیگر است که خداوند در آیات 262 و 264 بقره میفرماید که اگر انفاق می کنید، بی منت و آزار رسانی اینکار را انجام دهید؛ چنانکه در آیه 177 از انفاق کنندگان خواسته تا با میل و رغبت به این کار اقدام کنند و همواره مراعات اعتدال را در انفاق داشته باشند (بقره195 و 219 اسراء29 فرقان63 و 67)، چرا که هرگونه عبور از دایره اعتدال به معنای اسراف است و خداوند اسراف را حتی درباره انفاق نمی پسندد (فرقان63 و 67) همچنین خداوند از انفاق کنندگان خواسته است تا حیثیت و آبروی دریافت کننده انفاق را حفظ کنند و آبرو ریزی نکنند (بقره262 و 264 و 267) بنابراین، اخلاص در انفاق از شرایط اصلی آن است که در آیاتی از جمله 99توبه، 177 و 261 و 265 بقره به آن توجه داده است.
برای دست یابی به اخلاص و دوری هرگونه منت و اذیت و آزار بهتر آن است که شخص انفاق را مخفی و نهان بدهد، البته گاه برای تشویق و ترغیب دیگران انفاق آشکار، بهتر و برتر است. از این رو خداوند در آیاتی 29 فاطر و 19 و 22 رعد و 274 بقره بر هر دو گونه انفاق به عنوان امری ارزشی توجه میدهد. انفاق می بایست از مال حلال باشد و هرگونه انفاق از مال و یا روزی غیر حلال مانند دانش دزدی جایز و روا نیست. (بقره3 و 254 و 267 نساء39 انفال3) همچنین از چیزهای طیب و پاک انفاق شود نه از چیزهایی که خبیث و ناپاک است. (همان)
3- چرا انفاق کنیم؟
به دلیل آثاری که برای انفاق وجود دارد می بایست این کار انجام شود. انسان در دنیا خود را برای ابدیت می سازد و جهان آخرت چیزی جز سازه او در دنیا نیست که با نیات و اعمال انجام می شود. اگر انسان نیت خود را برای خدا خالص گرداند و به قصد خدایی و متاله شدن اعمال صالح و نیکی چون نماز و انفاق را به جا آورد، خود را در مسیر کمال قرار داده و آخرتی خوب و نیک برای خود رقم می زند. البته انفاق آثار و برکات بسیار دیگری نیز دارد که میتوان به امنیت اجتماعی (بقره195 انفال60)، رفع مشکلات اقتصادی (نور22)، آرامش درونی (بقره262)، آسانی کار و تسهیل امور دنیوی و اخروی (لیل5 و 7)، آمرزش و مغفرت (بقره267 و 268)، دست یابی به مقام صالحان (منافقون10)، مقام نیکوکاران (آل عمران134)، امداد الهی (بقره270) سودمندی (بقره272)، برکت (همان)، تزکیه روح و روان (لیل18 تا 20)، تقرب به خدا (توبه99)، تقوا (لیل17 و 18)، توشه آخرت (بقره254)، رستگاری (بقره3 و 5) و مانند آن اشاره کرد.
4- کی انفاق کنیم؟
خداوند می فرماید که هر زمانی که از دست شما برآمد انفاق کنید و همواره در این کار شتاب ورزید و سرعت بگیرید و بکوشید در انجام اعمال خیر و نیک و صالحی چون انفاق پیش دستی کنید و بر دیگران سبقت بگیرید و جزو سابقون گردید (بقره148 و مائده48 آل عمران 133) البته انفاق در برخی زمانها سفارش بیشتری شده همچون ماه رمضان، عید غدیر برخی ایام الله. خداوند در آیه 274 بقره، انفاق شبانه را مورد توجه قرار داده است.
5- به کی انفاق کنیم؟
هر کسی که نیازی دارد می توان انفاق کرد، هر چند که انفاق به نیازمندانی چون مساکین و فقیران و در راه ماندگان به ویژه کمک های مالی به آنان بسیار پسندیده است. خداوند در آیه 10 ضحی توجه خاص به سائلان میکند و می فرماید که از در خواست ایشان رنجیده خاطر نشوید و آنان را از خود نرانید؛ چرا که در هر نعمتی که خداوند به انسان میدهد، حقی برای دو گروه اصلی نیازمندان محروم و سائلان وجود دارد (ذاریات19، معارج25)
انفاق به اهل بیت(ع) و ذوی القربی و خویشان خود (اسراء26 روم38) از واجبات است. دایره انفاق به دیگران در اسلام چنان وسیع است که براساس آیه 272 بقره می توان به غیر مسلمان و بینوایان آنان انفاق کرد و با این عمل حتی از پاداش انفاق خالصانه چیزی کم نمی شود. نقل است که مؤمنان از انفاق مال به غیر مسلمانان امتناع می ورزیدند؛ آیه یاد شده نازل شد و آنان را از امتناع انفاق به غیر مسلمان نهی کرد. (مجمع البیان، ذیل آیه) اما این که چه کسی می بایست انفاق کند؟ باید گفت که بر همگان است که انفاق کنند و تفاوتی میان دارا و ندار نیست؛ زیرا هر کسی در حد خود دارایی دارد و می تواند از همان کم خویش نیز انفاق کند. (آل عمران134) چنان که باید در هر حالی چه شادی و غم یعنی سراء و ضراء انفاق کنیم (همان)
6 -کجا انفاق کنیم؟
در همه حال حتی رکوع و عبادت محض (مائده55) در مسجد و غیر مسجد در سفر و حضر و در شادی و غم، در دارایی و نداری می بایست انفاق کرد؛ زیرا روزی برای همگان است و همگان در هر روز از روزی الهی برخوردار می شوند، پس در هر حال و در هر جایی می توان بخشی از روزی های مادی و معنوی را در راه خدا انفاق کرد.
انفاق و بخشش به اندازه
حکیمی از گذری میگذشت. جوانی به او نزدیک شد سلام کرد و اظهار داشت: ای مرد خدا! مشکلی دارم! حکیم گرم و صمیمانه پاسخ او را داد و گفت: خداوند سبحان انشاءالله الرحمن مشکل شما را حل میکند، چرا گرفتاری برادر؟! جوان گفت: من فرد پر تلاش و درآمد زایی هستم اما هیچ وقت نمی توانم پس اندازی برای آینده ام داشته باشم. حکیم گفت: چرا؟! جوان ادامه داد: وقتی حقوقم را می گیرم، دوست دارم آنرا خرید کنم، برای این، برای آن انواع و اقسام لوازم را می خرم و دست آخر هم اگر چیزی ماند و نیازمندی به من مراجعه کرد، همه آنرا به او می دهم. هیچ وقت هم هیچ چیز ندارم! حکیم به او گفت: اگر شما زیاد درآمد داشته باشید اما در خرج کردن آن دقت لازم را بعمل نیاوری، همیشه محتاج و نیازمند خواهی بود. کمک به دیگران، انفاق به نیازمندان و مساعدت های اجتماعی خیلی خوب است مشروط به آنکه حد و اندازه را رعایت کنی و افراط و تفریط را کنار بگذاری
جوان گفت: بر این اساس من باید نوع خرج کردن پولهایم را عوض کنم و در عرصه مخارجم حساب و کتاب تازه ای داشته باشم. حکیم اظهار داشت: احسنت پسر عزیزم، همینطور است، خداوند متعال در آیه 29 اسراء به همه مؤمنانی چون تو همین سفارش را فرموده اند تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا هرگز دستت را برگردنت زنجیر نکن (و انفاق و بخشش به دیگران را ترک نکن) و بیش از حد (نیز) دست خود را نگشا (و همه دارایی ات را به این و آن نده تا بی چیز شوی) که مورد سرزنش قرارگیری و از کار فرومانی. و یا والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما فرقان67
میانه روی در انفاق: یکی از اصحاب امام صادق(ع) می گوید: من در خدمت حضرت بودم که نیازمندی رسید و کمک خواست. حضرت او را مورد لطف و عطای خویش قرار داد. بعد از او، سائل دیگری رسید، به او هم کمک فرمود. پس از او، فرد دیگری به حضور حضرت رسید. به او نیز مساعدت فرمود؛ سپس شخص چهارمی برای درخواست کمک آمد که حضرت به او فرمود: خدا روزی تو را وسیع گرداند. بعد فرمود: اگر شخصی سی یا چهل هزار درهم داشته باشد و چیزی از آن را برای خود باقی نگذارد، و همه آن را در راه خیر به مصرف برساند و تهیدست بماند، از آن سه کسی خواهد بود که دعایشان مستجاب نمی گردد. من به حضرت عرض کردم آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: یکی از آنان شخصی است که ثروتی داشته باشد و همه آن را در راه درستی انفاق کند و بعد بگوید پروردگارا: به من روزی عنایت فرما که در جواب او گفته می شود: آیا برای تو، راهی به طلب روزی قرار ندادم؟ وسایل الشیعه، ج 6، ص 293
اعتدال در انفاق : امام صادق(ع) می فرماید: خداوند به پیامبرش آموخت که چگونه انفاق کند و آن، چنین بود: نزد وی قدری طلا بود و او کراهت داشت که (با اندوخته طلا) شب را سپری کند، پس آن را صدقه داد. صبحگاهان، در حالی برخاست که نزد وی چیزی(برای صدقه دادن) نبود. نیازمندی به سراغ آن حضرت آمد، اما پیامبر(ص) چیزی نداشت که به او ببخشد. آن نیازخواه، به سرزنش پیامبر گرامی(ص) پرداخت و آن حضرت که رحم ورز و دل نازک بود، اندوهگین شد که چرا چیزی برای بخشیدن ندارد! آنگاه خداوند تعالی پیامبرش را با فرمان خویش، چنین تادیب فرمود: و دست خویش را به گردنت مبند (و بخل نورز و امساک مکن) و آن را یکسره مگشای (و به گزاف و زیاده روی، بخشش مکن) زیرا(در این صورت) نکوهیده و درمانده می نشینی - بحارالانوار، ج 47، ص235
انفاقکنندگان ؛ مؤمنین راستین
الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون؛ متقین کسانی هستند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از آنچه که خدا به آنها روزی داده، انفاق میکنند (بقره3) خدای سبحان در ابتدای سوره بقره میفرماید: وجه ترتب انفاق بر اقامه نماز در آیه فوق آن است که حبّ مال و جاه و بخل، مانع از انفاق است و تنها نماز گزاران راستین هستند که جان خود را از این قیود رهانیده، قدرت انفاق دارند. إنّالإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشرّ جزوعاً و إذا مسّه الخیر منوعا إلاالمصلینً (معارج19-22). هلوع صفتی است که از مصدر هلع که به معنای شدت حرص است، اشتقاق یافته و به کسی گفته میشود که هنگام برخورد با ناملایمات بسیار جزع کند و چون به خیری میرسد از انفاق به دیگران خودداری میکند. مطابق این آیه نمازگزاران واقعی از گزند هلوع بودن، مصونند، به دنبال آیات میفرماید و الذین فی أموالهم حق معلوم للسائل و المحروم (معارج24و25) بنابراین، اقامه نماز سهم مؤثری در بخل زدایی دارد.
قرآن کریم آنچنان برای مسئله انفاق، ارزش و اهمیت قائل است که از آن با عنوان جهاد مالی تعبیر نموده لکنالرسول و الذین آمنوا معه جاهدوا بأموالهم و أنفسهم (توبه88) و خود داری از انفاق را با هلاکت به دست خود برابر میداند و میفرماید و أنفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکه؛ از دارایی و اموال خود در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود (به خاطر بخل از انفاق)، در هلاکت نیندازید (بقره195). قرآن کریم، انفاق کنندگان را با عنوان صادقون یعنی راستگویان و مومنین راستین المؤمنون حقاً، توصیف نموده و انفاق در راه خدا را در کنار تلاوت آیات کتاب وحی و اقامة نماز، تجارتی بدون زیان و کسبی پرسود معرفی نموده است إنّ الذین یتلون کتاب اللهو أقاموا الصلاه و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیه یرجونَ تجاره لن تبور؛ همانا کسانی که کتاب خدا را تلاوت میکنند، و نماز بپا داشته و از آنچه روزی آنان کردیم در پنهان و آشکار انفاق نمودهاند، تجارتی را امید دارند که زیان و ضرری در آن نخواهد بود و هرگز کسادی ندارد (فاطر29)
همچنین قرآن مجید خودداری از انفاق را باعث خرابی آخرت و مساوی با کفر و ظلم میداند و اعلام میکند آنان که از انفاق، بخل میورزند در قیامت دوست و شفیعی نخواهند داشت یا أیها الذین آمنوا أنفقواممّا رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلّه و لا شفاعه؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از آنچه روزی شما کردهایم در راه خدا انفاق کنید پیش از آنکه قیامت برسد، قیامتی که برای اهل بخل از انفاق نه چیزی برای خرید هست و نه دوستی و نه شفیعی (بقره254)
خداوند برای بیان ارزش انفاق از روش تمثیل استفاده کرده و با یک مثال جامع و دقیق، برکات و خیرات آن را به تصویر کشیده است مثل الذینینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّه أنبتت سبع سنابل فی کلِّ سنبله مائه حبَّهوالله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم (بقره261).
قرآن در این آیه شریفه، دانه انفاق را چنین توصیف میکند که هفت خوشه از آن میروید که در هر خوشه یکصد دانه است و به این ترتیب هفتصد برابر اصل خود میگردد. در آیات بیشماری از قرآن کریم، خداوند به انفاق کنندگان بشارت میدهد که از انفاق کردن هراس نداشته باشند، چرا که خداوند، عمل آنها را نادیده نخواهد گرفت و به بهترین وجهی جبران خواهد کرد.
خداوند برای بیان ارزش انفاق از روش تمثیل استفاده کرده و با یک مثال جامع و دقیق، برکات و خیرات آن را به تصویر کشیده است. خداوند در آیه 39 از سبا: و ما أنْفَقْتُمْ منْ شَیءٍ فهو یخلفه و هو خیرُ الرازقین، تضمین نموده است که اموال انفاق کنندگان را برکت و فزونی بخشد، به شرط آنکه انفاق آنها در راه خدا باشد، یعنی هدفی جز کسب رضایت حضرت حق نداشته باشند و خدای ناکرده به خاطر اغراض دنیوی و انگیزههای مادی انفاق نکرده باشند.
خداوند در آیه 39 از سبا و ما أنْفَقْتُمْ منْ شَیءٍ فهو یخلفه و هو خیرُ الرازقین تضمین نموده که اموال انفاق کنندگان را برکت و فزونی بخشد، به شرط آنکه انفاق آنها در راه خدا باشد، یعنی هدفی جز کسب رضایت حضرت حق نداشته باشند و خدای ناکرده به خاطر اغراض دنیوی و انگیزههای مادی انفاق نکرده باشند. در روایتی از رسول اکرم (ص)آمده است: هر شب منادی ندا سر میدهد اللهم هَب للمُنْفِقِ خلفاً و هَبْ للمُمْسِکِتلفاً بار الها انفاق کنندگان را بیشتر عطا کن و اموال بخیلان را نابود ساز.
شرایط انفاق در قرآن
زکات، پاک کننده جان و مال … و الزکاه تزکیه للنفس، و لماء فی الرزق؛ 1
حضرت زهرا سلام الله علیها در بخش دوم خطبه در آغاز، ایمان را و بعد نماز را ذکر فرمودند و بعد به مسئله زکات می پردازند. در قرآن کریم هم نماز و زکات توأما ذکر شده است. در کنار هم قرار گرفتن این دو موضوع می تواند اشاره ای باشد به این که انسان همان طور که باید نسبت به رابطه با خدا که یک رابطه درونی و قلبی است تلاش کند و این رابطه را با نماز تقویت کند، باید با بندگان خدا هم رابطه داشته باشد که البته آن هم غیر مستقیم رابطه با خداست؛ یعنی انسان وظایفی نسبت به بندگان خدا دارد که به خاطر اطاعت خدا باید آن وظایف را انجام دهد.
مفهوم زکات کلمه زکات در اصل فرهنگ دینی اعم از اسلامی و غیر اسلامی، شامل هر نوع انفاقی می شود که به قصد اطاعت خدا انجام گیرد. در عرف ما زکات را به یک قسم از عبادات مالی اطلاق می کنیم که به اشیاء خاصی تعلق می گیرد؛ ولی نه در اصل لغت و نه در اصل فرهنگ عام اسلامی اختصاص به این حکم ندارد.
اسلام و توجه به همه ابعاد انسان
برخی افراد که درصدد تکامل روحی برآمده اند توجهشان را فقط معطوف به یک دسته از ارزش های اسلامی و الهی کرده اند و از سایر ابعاد وجود انسان و سایر احکام و ارزش های اسلامی غافل شده اند. در بسیاری از طوایف متصوفه راه تکامل را فقط توجه به خدا، ذکر، مراقبه و عباداتی از این قبیل می دانند و به مسائلی از قبیل جهاد، امر به معروف و نهی از منکر رسیدگی به فقرا و… چندان بهایی نمی دهند. انسان موجودی چند بعدی است که در همه ابعاد باید به طرف خدا حرکت کند، نه فقط از راه دل، البته همه آن ارزش ها به نحوی با دل انسان سر و کار دارد؛ ولی در شاخه های گوناگون منشعب می شود.
تزکیه للنفس؛ زکات موجب پاک شدن و تمیز شدن روح انسان می شود. ممکن است سؤال شود که زکات چگونه موجب تطهیر و رشد روح می شود؟ کلمه «زکات» که با کلمه «تزکیه» هم خانواده است گویا در اصل لغت در مواردی به کار می رفته که زواید چیزی را می زدند و این کار موجب رشدش می شده است، مثل هرس کردن درخت که به آن تزکیه درخت می گفته اند. گویا زکات هم از همین ریشه گرفته شده است. انسان با دادن زکات، مقداری از مالش را جدا می کند و به دیگران می دهد و این مثل زدن شاخ و برگ های اضافی است که باعث رشد و مرغوبیت میوه می شود. این که زکات موجب فراوانی روزی می شود راحت تر فهمیده می شود تا این که بگوییم: زکات موجب تطهیر روح می شود. سّر ارتباط زکات دادن با تطهیر روح در چیست؟
سّر تطهیر جان با زکات
امور دنیوی و مادی که در اختیار انسان قرار گرفته است، اصالت ندارند و صرفا برای انسان جنبه ابزاری دارند. برخلاف آن چه ماده گرایان و منکرین خدا تصور می کنند ما برای این خلق نشده ایم که فقط از لذت های دنیا استفاه کنیم. حال اگر به او بگویند: پولی را که به دست آورده ای به دیگران انفاق کن! این کار برای او خیلی خیلی سخت است؛ حتی دادن خمس و سایر واجبات آن هم برای انسان سخت است. این تعلقی است که انسان به امور دنیا پیدا می کند و این خیلی خطرناک است و اگر رشد کند می تواند انسان را به کفر بکشاند. همان طور که خیلی ها را کشانده است. لااقل فکر انسان را مشغول می کند و باعث می شود آن وقتی را که باید صرف عبادت و رشد معنوی کند، صرف نقشه کشیدن برای درآمد بیشتر کند. این آلودگی و نکبتی روحی است که بزرگ ترین سد راه تکامل انسان می شود. مثل پرنده ای می ماند که به پایش سنگی ببندند. هرچه این سنگ بزرگ تر باشد بیشتر مانع از پرواز می شود. پرنده هنر پرواز و ابزارهای آن را دارد؛ اما سنگ مانع می شود. انسان عقل و شعور و معرفت دارد و تعلیمات انبیاء را دیده است و می داند سعادت ابدی در بهشت است و این دنیا بازیچه ای بیش نیست.
انما الحیاه الدنیا لعب و لهو2؛ اما در عمل فراموش می کند. اگر اسکناسی را گم کند خواب از چشمش می رود و در نماز هم فکرش مشغول می شود. این ها نشانه تعلق به دنیاست. آیا چنین کسی حال عبادت پیدا می کند؟ آیا می تواند سحرخیز باشد و با نشاط در پیشگاه خدا راز و نیاز کند؟ این تعلق، آلودگی روحی است.
انفاق دوست داشتنی ها
چه کنیم تا از این آلودگی پاک شویم؟ دوای آن در این آیه بیان شده لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون3 اگر می خواهید پاک شوید باید کمی از چیزهای زیادی را بزنید و هرس کنید. باید مقداری از پول هایی را که جمع کرده اید به دیگران بدهید وگرنه دلبستگی ها نمی گذارد پیش بروید. دلبستگی ها سنگی است که به پای شما بسته شده است؛ اگر می خواهید پرواز کنید باید سنگ را باز کنید. پرداخت قسمتی از مال را خدا تحت عنوان خمس و زکات واجب کرده است؛ ولی راهش را هم باز گذاشته تا بیشتر انفاق کنید؛ البته انسان درهر کاری باید اعتدال را رعایت کند. به هرحال بهترین راه کم کردن تعلقات دنیوی کمک کردن به دیگران است. قرآن می فرماید: هرگز به نیکی، سعادت و پاکی نخواهید رسید مگر این که از آن چیزهایی که دوست دارید انفاق کنید نه چیزهایی که اسباب زحمت است و می خواهید دور بریزید. اتفاقا قرآن روی این نکته تاکید دارد و می فرماید یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض و لاتیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الا ان تعمضوا فیه و اعلموا ان الله غنی حمید4؛ ای اهل ایمان! از قسمت های پاکیزه اموالی که به دست آورده اید و از آنچه از زمین برای شما خارج ساخته ایم انفاق کنید! و برای انفاق، به سراغ قسمت های ناپاک نروید درحالی که خود شما حاضر نیستید آن ها را بپذیرید، مگر از روی اغماض و کراهت! و بدانید خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است.
پس با دادن زکات دل از این آلودگی پاک می شود. قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها؛ 5 از مردم زکات بگیر تا با گرفتن زکات آن ها را پاک کنی. دلبستگی به مال دنیا که مانع از علاقه به آخرت و انس با خدا و عبادت خدا می شود، با دادن زکات از بین می رود؛ لذا حضرت زهرا س می فرمایند و الزکاه تزکیه للنفس؛ خداوند زکات را قرار داد تا دل و جان شما را پاک کند. در فرهنگ ما شایع شده که میگوییم: با دادن خمس و زکات مالت را پاک کن! این به خاطر این است که با وجود حقوق واجب الهی در میان اموال ما تصرف در مال حرام می شود و حرام نجس است و مال را نجس و پلید می کند؛ لذا می گویند: مالت را پاک کن! این تعبیر هم صحیح است؛ اما مسئله اصلی پاک شدن جان آدمی است. 1- بحارالانوار ج29 ص 322 2 - محمد63. 3- آل عمران29 4- بقره267 5- توبه201.
ایمان؛ شرط انفاق
هر کار مقدس و مذهبی در دین اسلام برای رسیدن به حد نهایی آرمانی خود شرایط و اصول خاص خود را دارد که اگر در انجام آن، اصول و آداب مربوط به آن انجام شود نتیجه و اثر مطلوب خود را خواهد داد. از دیدگاه قرآن و روایات، هدف از انفاق، تنها رفع نیازمندی های تهیدستان نیست، بلکه تعالی و تکامل انفاق کننده نیز به طور کامل مورد نظر است. از این رو، ارزش انفاق، بستگی به رعایت آداب و شرایط دارد که برخی از آنها شرط صحت و برخی شرط کمال آن است. ایمان، شرط اصلی قبول شدن تمام اعمال از جمله انفاق است و از کافران هیچ گونه انفاقی پذیرفته نیست. قرآن کریم به این نکته تصریح میکند و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الّا انبهم کفروا بالله و برسوله.. در این آیه خطاب به پیامبر آمده است که از کافران که به خدای یگانه ایمان نیاوردند، هیچ عمل و کار نیکویی که بدون نیت الهی انجام می دهند پذیرفته نخواهد شد.
بی تردید در جهان بینی اسلامی، عمل همراه با محرک و انگیزه آن ارزش دارد و مطالعه عمل به تنهایی کافی نیست. بنابراین، گاه هدف یک فرد خیّر مخترع و مکتشف تنها بهره گیری مادی و یا اسم و آوازه و شهرت است. تکلیف این گروه روشن است؛ آنها هیچ گونه طلبی نه از خداوند دارند و نه از همنوعان خویش. پاداش آنها، سود و شهرتی است که به آن رسیده اند. اما گروهی به یقین، انگیزه های انسانی دارند و گاه سالیان دراز از عمر خود را با نهایت سختی و محرومیت به سر می برند، به امید اینکه خدمتی به همنوع کنند. بی تردید قبولی اعمال قرب خدا و ورود به بهشت است که تنها با ایمان امکان پذیر است و کافران را از آن بهره ای نیست، اما پاداش الهی منحصر به اینها نیست؛ بنابراین گروهی که ایمان ندارند و انگیزه آنها تنها خدمت به انسان ها باشد، بدون شک پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت. دلیل آن، آیاتی است مبنی بر اینکه خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی سازد.
ارزش اعمال نیک و از جمله انفاق، بستگی به میزان اخلاص آدمی و انگیزه سالم دارد و عمل آمیخته با ریا نزد پروردگار ارزشی ندارد. قرآن کریم انفاقی را ارزشمند می داند که به هدف جلب خشنودی پروردگار صورت گیرد. انگیزه های انفاق صحیح و الهی در دو چیز است: طلب خشنودی خدا و تقویت روح ایمان و ایجاد آرامش و ثبات روحی، زیرا هدف از انفاق در نگاه قرآن تنها سیر کردن شکم گرسنه و رفع نیاز او نیست، بلکه پرورش فضایل انسانی و تثبیت آنها در شخصیت انفاق کننده نیز به طور کامل مورد توجه قرآن است. از این رو در آیه های فراوانی، قید فی سبیل الله همراه نفاق و سایر اعمال نیک ذکر می شود تا اهمیت اخلاص در عمل را آشکار کند. ریا و نداشتن نیت و انگیزه خیر آثار معنوی عمل نیکو را از بین می برد، لذا در تمامی اعمال، داشتن انگیزه و نیت قرب الهی و خدمت به همنوع لازم است. علاوه بر آن، انسان باید از اموال با ارزش و مهم انفاق نماید. در کمک به نیازمندان کرامت و شخصیت انسانی آنان را نباید نادیده گرفت. از این رو انفاق چیزهای نامرغوب یا آلوده ارزشی ندارد. قرآن کریم میفرماید یا ایّها الذّین امنوا انفقوا من طیّبات ما کسبتم… یعنی مومنان و بندگان خداوند از دارایی و اموال پاکیزه و مرغوب خود در راه خدا انفاق می کنند.
امام رضا (ع) هنگام صرف غذا، دستور می فرمود سینی بزرگی کنار سفره بگذارند و از بهترین هر غذایی که در سفره بود بر می داشت و در آن سینی می گذاشت و دستور می داد آن را برای نیازمندان ببرند و سپس این آیه را تلاوت می فرمود فلا اقتحم العقبه و می فرمود: خداوند متعال می دانست که همه توان آزاد کردن بردگان را ندارند، پس راه دیگری نیز به سوی بهشتش قرار داد.
از گستردگی مفهوم و شان نزول آیه بالا، شرط مهم دیگری برای انفاق به دست می آید و آن حلال بودن مال است. به طور کلی پذیرش هر عمل نیکی از سوی خدا، مشروط به رعایت تقواست. خداوند می فرماید: انّما یتقبل الله من المتّقین. پس بذل و بخشش از مال حرام، خود گناهی دیگر است. امام صادق (ع) می فرمایند: هر گاه مردم از راه حرام چیزی به دست آورند، آن را در راهی که خدا دستور داده انفاق کنند، هرگز از آنان قبول نمی شود. ارزش واقعی و معنوی انفاق در حلال بودن آن است، چرا که بخشش انسان در مورد مال و دارایی که با تحمل زحمت و کار فراوان به دست آورده است نزد خداوند با ارزش و مورد پسند است. یکی از شرایط کمال انفاق، رعایت اولویت ها در میان نیازمندان است. به این معنا که انفاق کننده آنها را که سخت نیازمندند در اولویت قرار دهد؛ للفقراء الذّین احصروا فی السبیل الله. و نیز انفاق کننده خویشاوندان نیازمند، بویژه پدر و مادر را باید مقدم دارد. چنان که در روایت آمده : خداوند صدقه به بیگانه را در صورتی که خویشان نیازمند باشند، نمی پذیرد. همچنین نیازمندان اهل دانش و تهیدستان عفیفی که دست نیاز بسوی کسی دراز نمی کنند در اولویت اند، با این حال در میان این گروه ها نیر اولویت ها سنجیده شود. انسان باید ابتدا به خانواده، زن و فرزندان و پدر و مادر خود به نیکی رفتار نماید تا مقدمه ای باشد برای خوش برخوردی با دیگر افراد.
انسان در انفاق و هر عمل نیکو باید برخورد مناسب و نیکو با مستمندان و تهیدستان داشته باشد. بی تردید حفظ شخصیت و کرامت تهیدستان، بیش از کمک مالی به آنان اهمیت دارد. از دیدگاه قرآن کریم، آنان که در برابر نیازمندان، گفتار نیکو و زبان خوش دارند و در برابر اصرار آنها حتی اگر همراه با خشونت باشد، گذشت می کنند، عملشان بهتر از بخشش کسانی است که به دنبال آن، آزار و رنجشی روا دارند قولٌ معروفٌ و مغفرهٌ خیرٌ من صدقهٍ یتبعها اذی. با این همه ممکن است بر اثر هجوم گرفتاریها، پیمانه صبر محرومان لبریز شود و گاه بدون هیچگونه تمایل درونی، سخنان خشونت آمیزی بر زبان جاری سازند. آنان در واقع می خواهند از اجتماع ستمگری که حق آنان را نداده است به این وسیله انتقام گیرند. قرآن کریم، همچنین دستور میدهد اگر امکاناتی برای پاسخگویی به نیازمندان ندارید بد برخورد نکنید: هر گاه از آنان (مستمندان) روی برتابی و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی، با گفتاری نرم و آمیخته با لطف، با آنها سخن بگو! پس از نزول این آیه، هنگامی که از پیامبر (ص) تقاضای کمک میشد و حضرت چیزی نداشت، میفرمود یرزقنا الله و ایّاکم من فضله. از سوی دیگر، پیامبر اکرم (ص) هر گونه بی احترامی به تهیدستان را به شدت نهی میکرد و می فرمود: هر کس مرد یا زن با ایمانی را به خاطر فقر و نداریش خوار و تحقیر کند، خداوند در قیامت، وی را در برابر مردم حاضر می کند و رسوا می سازد.
منابع: انفاق در قرآن، جواد ایروانی . العروه الوثقی، محمود کاظم طباطبایی،
انفاق از طیبات
یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض… (بقره267). از اموال پاکیزهاى که (از طریق تجارت) به دست آوردهاید، و از آنچه از زمین براى شما خارج کردهایم (از منابع و معادن زیر زمینى و از کشاورزى و زراعت و باغ) انفاق کنید! جمله ما کسبتم؛ آنچه کسب کردهاید اشاره به درآمدهاى تجارى است و جمله مما اخرجنا لکم من الارض؛ از آنچه از زمین براى شما خارج ساختهایم؛ اشاره به انواع درآمدهاى زراعى و کشاورزى و همچنین معادن زیر زمینى است، بنابراین، انواع درآمدها را شامل مىشود؛ زیرا سرچشمه تمام اموالى که انسان دارد، زمین و منابع گوناگون آن است، حتى صنایع و دامدارى و مانند آن، همه از زمین مایه مىگیرد. این تعبیر، ضمناً اشارهاى به این حقیقت است که ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم، بنابراین، نباید از انفاق کردن بخشى از طیّبات و پاکیزهها در راه خدا دریغ کنید.
پس از آن براى تأکید هر چه بیشتر، مىافزاید: به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت؛ و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الا ان تغضموا فیه از آنجا که بعضى از مردم عادت دارند، همیشه از اموال بىارزش و آنچه تقریباً از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست، انفاق کنند و این گونه انفاقها علاوه بر اینکه سود چندانى به حال نیازمندان ندارد، یک نوع اهانت و تحقیر نسبت به آنها است، و موجب تربیت معنوى و پرورش روح انسانى نیز نمىباشد، در این جمله صریحاً مردم را از این کار نهى مىکند و آن را با دلیل لطیفى همراه مىسازد، و آن اینکه، شما خودتان حاضر نیستید این گونه اموال را بپذیرید مگر از روى کراهت و ناچارى، چرا درباره برادران مسلمان، و از آن بالاتر خدایى که در راه او انفاق مىکنید و همه چیز شما از او است، راضى به این کار مىشوید؟! در پایان آیه و اعلموا ان الله غنی حمید؛ بدانید خداوند بىنیاز و شایسته ستایش است. یعنى نه تنها نیازى به انفاق شما ندارد، و از هر نظر غنى است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده، و لذا حمید و شایسته ستایش است.
مطلب دیگر این است که گاهی انسان در حال انفاق و احسان، دچار وسوسه میشود که اگر این چیز با ارزش را به دیگران بدهم، ممکن است خودم در آینده به آن محتاج باشم. این یک وسوسه شیطانی است این وسوسه که همواره انسانها را آزار میدهد، نه تنها از انفاق باز میدارد، بلکه انسان را دچار حرص و آز میکند و به افزون طلبی و مالدوستی و بخل وادار میسازد و حتی گاهی انسان را در کسب مال، به راههای نامشروع و حرام و ارتکاب گناه و معصیت میکشاند. این است که خداوند در ادامه این آیات هشدار میدهد که شیطان شما را با وعده فقر میفریبد و به فحشا و معصیت فرمان میدهد: الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء.
آنچه در راه خدا می دهید، ذخیره ابدیت تان است
اهل علمی از سفر زیارتی بازگشت. خانواده او، به شکرانه اینکه به سلامت از سفر بازگشته و برای ادای نذر، گوسفندی قربانی کردند. قصاب به عالم گفت: حاج آقا! گوشت قربانی را چگونه تقسیم بندی کنم؟ عالم گفت: برای هر کس مقداری گوشت و استخوان و چربی بگذار، بطوری که هر خانواده بتواند یک آبگوشت مناسب از آن تهیه نماید. یک سهم از همان مقداری که به دیگران داده اید را نیز برای ما بگذارید که تبرکاً تناول کنیم، سپس از نزد قصاب رفت.
سپس طبق سفارش عالم، گوشت قربانی را تقسیم کرد و یک سهم از آن را هم به پسر کوچک عالم داد و با لحن خاصی گفت: آقازاده! این هم سهم شما است! پسر کوچک عالم نگاهی به سهم گوشت که حدود 500 گرم بود و از مقداری گوشت لخم، استخوان و دنبه تشکیل شده بود انداخت و به اندرونی رفت و خطاب به عالم گفت: بابا! قصاب همه گوسفند را به مردم داد و برای ما فقط یک سهم، همین گوشت را گذاشت! از گوشت قربانی، همین برایمان مانده است. عالم نگاه معنی داری به پسرش انداخت، لبخند مهربانانه ای زد و به او گفت: پسرم! هرچه قصاب از گوسفند در راه خدا به مردم داد برایمان باقی است و این سهم است که از بین می رود! پسر با تعجب پرسید: چطور مگه؟ عالم افزود: آنچه در راه خدا بدهیم برایمان باقی است، نحل آیه 69 ما عندکم ینفدو ما عندالله باق و لنجزین الذین صبروا اجرهم با حسن ما کانوا یعملون آنچه نزد شما است فانی می شود، اما آنچه (از شما) نزد خداست (الی الابد) باقی است و (بدانید که) به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند، پاداش خواهیم داد. پسر گفت: حالا فهمیدم که چرا شما اینقدر به احسان و کمک به دیگران علاقه و جدیت نشان می دهید و خودتان زندگی ساده و بی تکلفی دارید. پدر نگاهی به فرزند کرد و گفت: پسرم! مائیم و ابدیت و هوشیاران برای ابدیت توشه راه می فرستند و از این منزل فنا با زندگی ساده، می گذرند.
نقش و کاربردهای وسیع صدقه و فوائد صدقه و انفاق
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: استنزلوا الرزق بالصدقه فرود آمدن روزی را با صدقه بخواهید.(1) با توجه به راه کارهایی که از اولیاء الهی به دست ما رسیده است، چرا باید در امور زندگی، به ویژه در مسائل مالی نگران باشیم. اگر به صحت پیام قرآن و سخنان رهبران معصوم(ع) اطمینان داریم، باید با عمل به آن دستورات به نتایج آن نیز مطمئن باشیم.
صدقه، راهی برای رفع مشکلات مالی
به ما تعلیم داده اند، اگر در امور مالی دچار تنگدستی و فقر و نداری شدید، در راه خدا صدقه بدهید و با او تجارت نمایید تا مالتان برکت و فزونی پیدا کند (2) اینگونه رفتار ممکن است از جنبه علمی و اقتصادی صحیح نباشد، اما از حیث دینی و اعتقادی کاملا درست است. زیرا در دستگاه الهی، انفاق مال و صدقه دادن آن یک نوع سرمایه گذاری اصیل و پرمنفعت از لحاظ مادی و معنوی به شمار می رود. جهان هستی، جهان ارتباطات است. میان همه اجزاء عالم گونه ای ارتباط عمیق و معنا داری برقرار است. بسیاری از ما از عدم حمایت و کمک دیگران گله مندیم، غافل از اینکه، در پهنه هستی و در روابط کلی موجودات، هرطور رفتار کنی، عکس العملی متناسب با رفتار خود خواهی دید. اگر رحم کنی، به تو نیز رحم می شود. اگر خوش بین باشی، به تو هم خوش بین می شوند. اگر دستها را باز و گسترده نمایی، دستها برویت باز می شود. اگر گذشت کردی، از شما نیز می گذرند. اگر به دیگری بخشیدی و کمک کردی، به تو نیز می بخشند و کمک می کنند.
چهار هزار دینار در مقابل چهل دینار
یکی از پسران امام صادق(ع) نامش محمد بود. گاهی از مخارج زندگیش چیزی زیاد می آورد. امام فرمود: چقدر از مخارج زندگیت زیاد آمده؟ عرض کرد: چهل دینار. فرمود: آن را در راه خدا صدقه بده. گفت: غیر از این پولی ندارم. اگر آن را صدقه بدهم چیزی برایم باقی نمی ماند. فرمود: برو آن را صدقه بده. خداوند عوضش را می دهد. آیا نمی دانی که هر چیزی کلیدی دارد و کلید رزق و روزی صدقه است؟ محمد نصیحت پدر را پذیرفت و آن چهل دینار اضافی را بخشید. از این واقعه ده روز بیشتر نگذشت که چهار هزار دینار برای امام آوردند. امام(ع) به محمد فرمود: پسر جانم، ما برای خدا چهل دینار دادیم، خداوند به جای آن، چهار هزار دینار (صد برابر) عنایت فرمود.(3)
صدقه، مفهومی عام
صدقه منحصر در انفاق مال نیست. بلکه صدقه مفهوم عامی است که انفاق مال یکی از مصادیق آن است. در احادیث آمده: برترین صدقه، صدقه زبان است که با کنترل آن از فتنه ها جلوگیری می کند. همچنین فراگیری علم و آموختن آن به دیگران از بهترین نمونه های صدقه است. کلا هر کار نیکی صدقه است. مانند: کمک به ضعیفان . کار برای مردم . برداشتن سنگی از سر راه (5) - عیادت از مریض - تشییع جنازه - جواب سلام دادن - اصلاح میان طرفین دعوا.(6)
نان دهی از بهر حق نانت دهند جان دهی از بهر حق جانت دهند(7)
تأثیرات صدقه
عامل اصلی سعادت در دنیا و آخرت بویژه توفیق در امور زندگی این جهان از منظر قرآن فقط «تقوی» است.(8) واژه تقوی مفهوم گسترده ای است که مراتب و مصادیق فراوانی دارد. مثلا نماز- روزه- حج- صله رحم و… هر کدام از مراتب تقوی بشمار می رود. صدقه نیز از مراتب بسیار مهم آن است که می تواند در تعادل روابط اجتماعی و تنظیم زندگی افراد جامعه دینی، نقش بسیار مؤثری را ایفاء کند. مهمترین تأثیرات صدقه در روابط اجتماعی عبارتند از:
- آزادکردن فرد از صفت بخل و تنگ نظری
- رشد روحیه تعاون و همدردی و همکاری در میان افراد جامعه و پرورش انگیزه مشارکت فعال در امور اقتصادی و اجتماعی.
- ارتقاء سطح زندگی افراد ضعیف و گسترش عدالت در میان آنان.
- بیمه کردن سرمایه مادی و معنوی خود و خانواده با دستگاه بیمه الهی.
- حضور فعال در عرصه ارائه الگوهای صحیح مصرف. در تعالیم اسلامی صدها روش برای افزایش مال و فراوانی روزی وجود دارد که صدقه با آن همه برکات، فقط یکی از آنهاست.(9)
مفهوم روزی
از دیدگاه اسلامی، رزق (روزی) معنای وسیعی دارد که شامل همه مزایای زندگی اعم از مال، علم، مقام، قدرت، جمال، زن و فرزند، خانه، دوستان و… می شود.(10) و در قرآن از آن با تعابیر مختلفی مانند: رزق حلال و طیب(11)، رزق حسن(12)، رزق کریم(13)، نامبرده می شود. بنابراین هنگامی که از خداوند طلب رزق و روزی می کنیم، صرفا افزایش و زیادی روزی را نمی خواهیم بلکه روزی حلال و روزی طیب و روزی نیکو و ارجمند (حسن و کریم) را درخواست می نماییم. این کیفیت از روزی می تواند در جهت رشد انسان و صلاح او بکار آید. و اگر روزی دارای این سه ویژگی نباشد قطعا موجب فساد و طغیان آدمی می گردد و در نهایت او را به سوی دوزخ و عذاب الهی سوق می دهد.
جوشش و افزونی زر در زکات عصمت از فحشاء و منکر در صلات
آن زکاتت کیسه ات را پاسبان و آن صلاتت هم زگرگانت شبان(14)
گر بریزد برگ های این چنار برگ بی برگیش بخشد کردگار
گر نماند از جود در دست تو مال کی کند فضل الهت پایمال؟
هر که کارد، گردد انبارش تهی لیک اندر مزرعه باشد بهی(15)
فوائد صدقه و انفاق: در روایات، آثار بسیار ارزشمندی برای صدقه ذکر شده است، مانند: فرو نشاندن خشم و غضب خدا، بسته شدن هفتاد درب بدی به روی انسان، شفا یافتن بیمار، جلوگیری از پیشامدهای ناگوار و مرگ های بد، افزایش طول عمر، افزایش حسنات، رهایی از آتش جهنم،(16) برکت در مال، نزول رحمت خدا، نابود کننده صفت بخل(17) از بین برنده فقر و تنگدستی و حفاظت از مال و دارایی(18)
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری زبهر کسان
برند از جهان با خود اصحاب رأی فرومایه ماند بحسرت بجای
زر و نعمت اکنون به دکان توست که بعد از تو بیرون زفرمان توست
بدنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری(19)
منابع
1- نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، نشر پیام آزادی حکمت137
2- غررالحکم رسولی محلاتی، 2جلدی، ج1 ص643 و قرآن کریم طلاق آیه3
3- یکصد موضوع 500داستان، سیدعلی اکبر صداقت، انتشارات ناصر قم، ص280
5- منتخب میزان الحکمه دارالحدیث، ج2، صص576-577
6- طرائف الحکم، ج1 ص249تا 254
7- مثنوی (همان) دفتر اول 2236 8- قرآن کریم، طلاق آیه2و 3- اعراف آیه69
9- رجوع شود به: وسعت رزق، رضا توحیدی، نشر عصر جوان، (در این کتاب بیش از صد راه کار عبادی و غیرعبادی برای حفظ رزق و افزایش آن با استفاده از منابع اسلامی بررسی شده است.)
10- ترجمه تفسیر المیزان، ج3 ص214
11- مانده88- بقره168- انفاق 96- نحل114 12- هود88- احزاب13 14- مثنوی معنوی، همان دفتر اول، ابیات 3674- 3575 15- همان، ابیات 2237- 2238- 2239 16- منتخب میزان الحکمه ، همان ص575- معراج السعاده ص835- 935 17- غررالحکم، همان ج1 ص443 18- طرائف الحکم، همان ص409-366 91- کلیات سعدی، ص591
مقایسه ارزش انفاق قبل و پس از مرگ
مردی انبار خرمایی داشت و ظاهراً مرد متعبدی هم بود و به تکالیف دینی اش عمل می نمود. ولی درعین حال انبار خرمایی هم داشت و روزهای آخر عمرش وصیت کرد و رسول خدا را هم وصی خود قرار داد که پس از مرگ او انبار خرما را به مصرف مستمندان برسانند. رسول خدا هم پذیرفت و پس از مرگ وی در انبار را بازکرد و تمام خرماها را درمیان مستمندان تقسیم کرد و سپس یک دانه خرما از میان خاکها برداشت و به مردم نشان داد و فرمود: این چیست که در دست من است؟ گفتند: یک دانه خرماست که از میان خاک ها برداشته اید. فرمود: این مرد اگر خودش همین یک دانه خرما را در حیات خودش می داد، در نزد خدا محبوب تر بود از این همه خرمایی که من از طرف او طبق وصیتش انفاق کردم. (این تذکر بسیار تکان دهنده ای است که تا زنده هستید کارتان را خودتان انجام دهید. وصیت کردن هنر نیست.. هنر این است که در زنده بودن بتوان مال را از خود جدا کرد که دردآور است.)
صفیرهدایت، 36،توبه، آیت الله ضیاء آبادی
آثار عمل بعد از مرگ قال النبی(ص): اذامات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاریه، او علم ینتفع به، او ولد صالح یدعوله. هنگامی که فرزند آدم می میرد و از دنیا می رود، عمل او پایان می یابد مگر در سه چیز: صدقه ای که آثارش ادامه داشته باشد، علم و دانشی که مردم از آن بهره و سود برند، و فرزند صالح و شایسته ای که برای او دعا کند. - محجه البیضاء ج1 ص20
انفاق (جهاد مالی) در شب و روز و نهان و آشکار
ماه رمضان فرصت نیکو و مغتنمی است برای انفاق و کمک به تهیدستان. از نظر قرآن یکی از وظایف مهم افراد در جامعه اسلامی، دستگیری از نیازمندان و تهیدستان است. هر کس به اندازه امکانات و توانمندی خویش وظیفه دارد که خلاء های موجود در زندگانی افراد را جبران و کمبودهای آنان را پاسخگو باشد. همانگونه که خداوند نیازمند و فقیر را با فقر و نداری امتحان میکند، ثروتمندان را نیز این گونه میآزماید. کمک به افراد نیازمند اگر همراه با خلوص نیت و به خاطر رضای پروردگار باشد دارای تأثیرات بیشماری است. برخی از آثار آن در همین جهان مشاهده میشود و برخی از آثار آن در جهان دیگر، به عنوان پاداش های اخروی، ظاهر میگردد.
خداوند در سوره بقره آیه 274 به ستایش کسانی پرداخته که در شب و روز و نهان و آشکار انفاق میکنند: الذین ینفقون اموالهم بالیل والنهار سرا و علانیه فلهم اجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم و لاهم یحزنون؛ کسانی که دارایی های خود را در شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق میکنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» و انفاق کنندگان را با عنوان «صادقون» یعنی راستگویان و مومنین راستین «المؤمنون حقاً»، توصیف نموده و انفاق در راه خدا را در کنار تلاوت آیات کتاب وحی و اقامة نماز، تجارتی بدون زیان و کسبی پرسود معرفی نموده است: إنّ الذین یتلون کتاب الله و أقاموا الصلاه و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیه یرجونَ تجاره لن تبور؛ همانا کسانی که کتاب خدا را تلاوت میکنند، و نماز به پا داشته و از آنچه روزی آنان کردیم در پنهان و آشکار انفاق نمودهاند، تجارتی را امید دارند که زیان و ضرری در آن نخواهد بود و هرگز کسادی ندارد»(فاطر/29).
قرآن کریم آنچنان برای مسئله انفاق، ارزش و اهمیت قائل است که از آن با عنوان جهاد مالی تعبیر نموده: لکن الرسول و الذین آمنوا معه جاهدوا بأموالهم و أنفسهم (توبه/88) و خودداری از انفاق را با «هلاکت به دست خود» برابر میداند و میفرماید: و أنفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکه؛ از دارایی و اموال خود در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود (به خاطر بخل از انفاق)، در هلاکت نیندازید (بقره195). همچنین قرآن مجید خودداری از انفاق را باعث خرابی آخرت و مساوی با کفر و ظلم میداند و اعلام میکند آنان که از انفاق، بخل میورزند در قیامت دوست و شفیعی نخواهند داشت: یا أیها الذین آمنوا أنفقوا ممّا رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلّه و لا شفاعه؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از آنچه روزی شما کردهایم در راه خدا انفاق کنید پیش از آنکه قیامت برسد، قیامتی که برای اهل بخل از انفاق نه چیزی برای خرید هست و نه دوستی و نه شفیعی(بقره254).
انفاق مفهوم وسیعی دارد که منحصر به مال نیست بلکه علم و هدایت و آبروی اجتماعی و سرمایههای مادی و معنوی را نیز شامل میشود. بنابراین از صفات مردم پرهیزگار این است که از هر آنچه دارند از جمله علم، عقل، دانش، نیروهای جسمانی و مقام و موقعیت اجتماعی خویش بدون انتظار پاداشی انفاق میکنند. چنین انسانی مالک اصلی را خدا میداند و انفاق را یک قانون عمومی در جهان آفرینش تلقی میکند که در آن، همه اجزای آفرینش در حال ایثار به یکدیگر هستند در نتیجه با رضایت کامل مواهب و نعمتهای خداوند را در اختیار بندگانی قرار میدهد و از این طریق رضایت و خشنودی خداوند را برای خویش مهیا میسازد. امام صادق(ع) در حدیثی در تفسیر جمله مما رزقناهم ینفقون فرمودند: ان معناه و مما علمناهم یبثتون، مفهوم آن این است که از علوم و دانشهایی که به آنها تعلیم دادهایم نشر میدهند و به نیازمندان میآموزند. مفهوم این سخن آن نیست که انفاق مخصوص علم است بلکه چون غالباً نظرها در مسئله انفاق متوجه انفاق مالی است، امام صادق (ع) با ذکر این موضوع میخواهد گستردگی مفهوم انفاق را روشن سازد.
بدون شک انفاق نیز مانند بسیاری از امور، مراتب و در جاتی دارد و هر نوع انفاقی را نمیتوان انفاق ارزشمند تلقی کرد. در روایتی از رسول اکرم (ص)آمده است: هر شب منادی ندا سر میدهد: اللهم هَب للمُنْفِقِ خلفاً و هَبْ للمُمْسِکِ تلفاً؛ بار الها انفاق کنندگان را بیشتر عطا کن و اموال بخیلان را نابود ساز. امید است که در ماه مبارک رمضان بیش از هر زمان دیگر به یاد نیازمندان و رفع حاجت و نیاز آنها باشیم.
تمکن مالی وسیله آزمایش
ثروت، قدرت و حکومت اگر همراه با بندگی و یاد و ذکر خدا نباشد، عامل غفلت و گناه و موجب سقوط است. هر ملت مقتدری که عمل به احکام الهی را ترک کند و به ظلم و طغیان رو آورد اسباب هلاکت خویش را به دست خود فراهم آورده است. تمکن مالی و اقتدار، یکی از بخششهای الهی است که به ما ارزانی شده تا معلوم شود که شکر نعمت و بندگی به جا میآوریم یا کفر میورزیم و سرکشی میکنیم، که در صورت اول خداوند بر نعمت ما خواهد افزود و در صورت دوم، عذاب سخت خداوند ما را فراخواهد گرفت. حضرت سلیمان(ع) بهترین الگو و نمونه برای ثروتمندان و قدرتمندان است. او از خداوند تقاضای ملک، قدرت و حکومتی کرد که برای کسی سابقه نداشته باشد و خداوند نیز به او عطا کرد، وقتی که سلیمان نعمتهای بیشمار الهی را مشاهده کرد فرمود: این (حکومت، سلطنت و قدرت) از تفضل پروردگارم است تا مرا بیازماید که آیا شکر میکنم یا کفر میورزم که هر کس شکر نعمت به جا آورد به سود خویش عمل کرده و هر کس کفر ورزد به زیان خود کرده است چه اینکه پروردگارم بینیاز و کریم است (نمل40) همچنین خداوند در سوره ابراهیم آیه 7 میفرماید: اگر شکر به جا آورید بر (نعمتهای) شما بیفزایم و اگر کفر ورزید، عذاب من شدید است.
فرم در حال بارگذاری ...
جان فشانم
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
یا مهدی ادرکنی
با سلام و صلوات بر خاتم رسولان
چشمم به انتظار تو تر شد نيامدي
اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي
گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي
عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي
تا خواستم به جاده ي وصل تو رو كنم
غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي
اين نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي
رسوايي گداي تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي
از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي
ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي
خسران زده كسي است كه از يار غافل است
بي تو دعا بدون اثر شد نيامدي
از ما كه منفعت نرسيده براي تو
هر چه ز ما رسيده ضرر شد نيامدي
احسان محسني فر
یا علی علیه السلام
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
با تشکر از شعر زیبایی که گذاشتید!
فرم در حال بارگذاری ...
سخني كوتاه در حقوق بيماران، مجروحان و معلولان از نظر اسلام
در مورد بيماران ، مجروحان و معلولان از نظر اسلام حقوق و تكليفي وجود ندارد كه در زير به اختصار در چند بخش به برخي از آنها اشاره مي شود :
بايد دانست : كه گرچه ممكن است از نظر اجر و پاداش اخروي يا از نظر احساسات و عواطف انساني ميان بعضي از مجروحان و معلولان مثلاً مجروحان و معلولان احساسات و عواطف انساني ميان بعضي از مجروحان و معلولان جنگي با مجروحان و معلولان ديگر تفاوت فاحشي وجود داشته باشد. چرا كه هدف حركت آنان هدفي است معنوي و مقدس، براي حفظ و بقاء اسلام و كشور اسلامي جنگيده اند.
...
اما اينان بر فرض كه داراي حركت صحيحي باشند غالباً هدف آنها هدفي است شخصي و خصوصي ليكن چون بحث ما در جهت حقوقي مسأله است از اين جم كنمپهت كه از اطلاقات ادله بدست مي آيد ، هيچگونه تفاوتي بين انواع مختلف مجروح و معلول وجود ندارد . آري چنانچه شخص در اثر سوء اختيار خود حركتي نادرست را برگزيند كه منشأ جراحت يا معلوليت او شود چه بسا چنين جراحت و معلوليتي به حكم «الامتناع بالاختيار لاينا فيالاختيار » داراي آثار متفاوتي باشد ، مگر اين كه بعداً نادم شده و به اصطلاح توبه كرده باشد .pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">و نيز اشاره به اين نكته مناسب است كه درست است كه مريض يا مجروح و معلول خود از نظر اسلام داراي وظائفي است اخلاقي مثلاً وظيفه دارد نزد غير خداوند شكايت نبرد ، تحمل و صبر داشته باشد ليكن اين وظائف منافات ندارد با اينكه ديگران مبذول دارند و به هيچوجه از آن غفلت ننمايند و همين است معني حق مريض ، مجروح و معلول به گردن ديگران بديهي است اين وظيفه تكليفي است كفائي چنانچه من به الكفايه به آن اقدام كند تكليف از گردن ديگران ساقط خواهد شد . پس از ذكر اين مقدمه سخن خود را در چند بخش دنبال ميكنيم .نخست – در مجروحان و معلولان جنگي :
پيداست كه طبيعت جنگ كشته شدنها ، مجروحيتها و معلوليتها به همراه دارد نمونههاي بسياري از آنرا ميتوان در جريان تاريخ مشاهده نمود . غرض اينجانب در اينجا تنها ذكر يكي دو نمونه است كه در قرآن كريم به آن اشاره شد :
پس از آن كه در جنگ بدر گروهي از بزرگان قريش كشته و اسير شدند سران اين قوم همداستان شدند كه لشگري براي جنگ با مسلمين گسيل دارند تا خون كشتگان خود از محمد (ص) و ياران او بستانند ، خبر اين حركت را عباس عموي پيامبر (ص) بوسيله نامهاي يه وي برسانيد . منافقان و يهود هم كه از اين داستان آگاه شده بودند به شايعه پراكني و تحريك و تشويش مردم پرداختند لذا اين خبر در مدينه انتشار يافت . بارايزني گروهي از اصحاب ، پيامبر (ص) تصميم به حركت گرفت و با هزار نفر از ياران خود از مدينه بيرون آمد هنوز به منطقة احد نرسيده بودند حدود يك سوم از آنان به تحريك عبدالله ابن ابي رئيس منافقان به استناد اين كه رسول خدا (ص) سخن او را نشنيده گرفته است به مدينع بازگشتند ، پس از تنظيم سپاه رسوالالله (ص) پنجاه نفر تيراندازرا بهسر كردگي عبدالله بن خيبر بر شكاف كوه عينين در احد گماشت و فرمود :
در اينجا بمانيد و با تيراندازي خود دشمن را از ما دور كنيد مبادا از پشت سر بر ما هجوم برند ، اگر ما كشته شديم ما را ياري ندهيد ، و اگر پيرور شديم و به جمع غنائم پداختيم شما شركت نكنيد و در همينجا بمانيد .
با شروع جنگ پرچمداران قريش يكي پس از ديگري همه بدست علي بن ابي طالب (ع) و حمزه عموي پيامبر (ص) و بعضي ديگر از ياران يامبر (ص) كشته شدند بطوري كه اخربازني بنام عمره دختر علقه پرچم را از زمين بلند كرد . مشكان پراكنده شدند و جنگجوبان قريش به سه هزار نفر رسيدند روبه گريز نهادند و به شكست سخت دچار آمدند، نزديك بود جنگ احد هم مانند جنگ بدر به شكست قطعي دشمن انجامد اما دو چيز موجب دگرگوني مسأله شد :
يكي – همان دست گرفتن پرچم بوسيلة عمره كه ديگر بار مشركان را پيرامون آن مجتمع ساخت و دوباره به جنگ پرداختند .
دوم نافرماني بيشتر تيراندازان مسلمين در شكاف كوه ، اينان كه جنگ را پايان يافته تلقي ميكردند برخلاف دستور پيامبر (ص) براي جمع غنائم شكاف كوه را رها كرده و به ميدان جمع غنائم سرازير شدند ، مشركان برباقيماندة تيراندازان كه عبدالله اين خيبر بود با كتر از ده نفر حمله بردند و همه را به شهادت رساندند و بعد از آن بر مسلمانان تاختند و گروهي از بزرگان صحابه را كشتند و خود پيامبر (ص) را مجروح ساختند و حمزه عموي بزرگوار پيامبررا شهيد و مثله نمودند و مصيبتهاب بسياري براي مسلمانان ببار آوردند.
ابن اسحاق ميگويد : شصت آيه از سوره آل عمران درباره جنگ احد نزول يافته كه برخي از اين آيات به مجروحان اين جنگ اختصاص دارد از جمله :
ان يمسسكم فرح مقدس مسالقوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين امنوا و يتخذ منكم شهداء و الله يجب الظالمين .
و ليمحص الذين امنوا و يمحق الكافرين (آل عمران /140و 141)
تفسير :
خداوند پس از آنكه در آية قبل فرموده است در اثر اين ناملايت سست نشويد و غمگين مباشيد ، شما چنانكه ايمان داشته باشيد در موقعيت والا و بالاتري قرار داريد ، در اين دو آيه فرموده است : اگر به شما جراحتي رسيده به مشركان هم از جانب شما همانند جراحتي رسيده است ( يعني در جنگ بدر ) سنت ما بر اين قرار گرفته كه روزگاران را دست بدست بدهيم ، يعني هميشه روزگار به يك منوال نيست كه همواره به نفع كساني و به ضرر ديگران باشد ، بلكه گاهي جماعتي شكست مي خورند و كشته و مجروح ميدهند ( مثلاً مشركان در جنگ بدر ) و گاهي جماعت ديگر ( مانند مسلمانان در جنگ احد ) علاوه بر اين دليل ديگر اين كه تا خداوند مؤمنان رذا بشناسد يعني : ايمان مؤمنان روشن شود ، و از شما گواهاني بر افعال تحقق يافته بگيرد ( يا از شما شهيداني بگيرد ) و خداوند ستمگران را دوست نميدارد . و نيز ايمان مؤمنان از كفر و نفاق خالص گرداند و كافران را نابود سازد .
و آية ديگر :
الذين استجاب الله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم .
اين آية شريفه مربوط به غزوة ديگري است كه پس از غزوة احد روي داد يعني غزوة حمرء الاسد ، روز شنبه هفتم يا پانزدهم شوال سال سوم هجرت پس از آن كه جنگ احد پايان يافت حضرت با اصحاب به مدينه بازگشتند . شب هنگام موقععي پيامبر (ص ) براي اداء نماز از منزل خارج ميشد به وي خبر دادند كه در نزديكي مدينه در منزلگاهي بنام ملل مشركان اجتماع كرده و خواهان آنند كه بازگشته و كار باقيمانده مسلمانان را يكسره كنند . رسول خدا (ص) با مشورت برخي از صحابه تصمين به حركت و تعقيب دشمن گرفت بزرگان اصحاب زخميان احدرا فرا خواندند تا ديگر باره به جبهه حمراء الاسد بشتابند .
اين افراد كه همگي زخمي بودند و حتي بعضي نه ، ده ، 13 ا بيشتر زخم برداشته بودند با دعاء آن حضرت روانةميدان شدند . رسول خدا (ص) سه نفر را به عنوان طليعه فرستاد كه به قول بعضي هر سه و بقول مشهور دو نفر از آنان در حمراء الاسد به دست مشركان گرفتار و به شهات رسيدند . وي با اصحاب ايامي را در حمراء الاسد به دست مشركان گرفتار و به شهادت رسيدند . وي با اصحاب ايامي را در حمراء الاسد گذراندند و شبها در پانصد محل آتش ميافرئختند تا اين كه بالاخره بدون برخورد در روز جمعه به مدينه بازگشتند .
اين آية مكرمه گوياي همين معني است ، ميفرمايد : آنان كه با اين كه در احد مجروح شده بودند خداوند و رسول را در رابطه با غزوةحمراء الاسد پاسخ مثبت دادند براي نيكوكاران و پرهيزگارانشان اجر بزرگي است .
دوم – اهميت اعضاء و قواي انسان
نقش اعضاء و قوي اعم از ظاهري و باطني در شخصيت انسان بر هيچكس پوشيده نيست ، در اين باب آيات و روايات فراواني وجود دارد كه مناسب است به برخي اشاره شود :
خداوند در مورد كافران فرموده است : ختمالله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه .
انذار و عدم انذار در مورد كافران يكسان است ،خداوند بر دلها و نيروي شنوائي آنان مهر زده و برچشمهايشان پردهو پوشش است : يعني : نه نيروي تعقل دارند و نه حس شنوائي و بينائي آنان حق را در مييابد .
و در مورد منافقان فرموده است :فيقلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً .
دلهاي آنان بيمار است خداوند بيماري آنان را بيفزايد و نيز فرموده است صمبكم عمي فهم لا يرجعون . كرو گنگ و كورند لذا بر نميگردند .
و در مورد مشركان فرموده است : و جعلنا علي قلوبهم ان يفقهوه و في اذانهم و قراء.
بردلهايشان پردههائي كه سد راه درك و تعقل و گوشهايشان سنگيني نهادهايم .
نظير اين آيات در قرآن كريم و هم در احاديث و اخبار فراوان است و چنانچه روشن است مقصود از قلب در آنها قلب صنوبري نيست مقصود مغز نيروي درك تعقل و يا نفس ناطقه است .
مناسب است در اين باره به چند حديث هم اشاره كنيم :
در اصول كافي از حضرت باقر (ع) نقل ميكند كه فرمود:
لما خلق الله العقل استنطقه قال له .أقبل فأقبل ثم قال له : أدلذفادبر ، ثم قال و عزتي و جلالي ما خلقت خلقاً هو حب الي منك و لا اكملتك الا فيمن احب اما اني اياك انهي و اياك أعاقب و اياك أُثيب.
چون خداوند عقل را آفريد اورا به سخن آورد و بعد به او گفت : روي آور پس روي آورد ، سپس گفت : روي گردان پس روي گرداند ، بعد گفت : به عزت و جلالم هيچ آفريدهاي را نيافريدم كه از تو پيش من محبوبتر باشد ، و تو را كامل نكردم جز در وجود آنكس كه او را دوست دارم ،آگاه باش من تو را امر ميكنم و تو را نهي ميكنم ، تو را عقاب ميكنم و تو را ثواب ميدهم .
و نيز آن حضرت ميفرمايد : انما يداق الله بالعباد في الحساب يوم القيامه علي قدر ما آتاهم من العقول فيالدنيا تنها به اندازهاي كه خداوند به بندگان خود عقل داده در روز قيامت در حساب اعمالشان مداقه ميكنند .
حضرت صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل ميكند كه فرمود : اذا بلغكم عن رجل 1ح1سن حال فانظروا في حسن عقله فانما يجازي بعقله چنانچه شما را به حسن حالت كسي (در عبادت خبر دهند حسن عقل او را ملاحظه كنيد ، خداوند به اندازه عقل پاداش ميدهد حضرت موسي بن جعفر (ع) ضمن خبر مفصلي ميفرمايد:
يا هشام ان الله علي الناس حجتين حجه ظاهر و حجه باطنه فاالظاهر فالرسل و الانبياء و الائمه (ع) و امالباطنه فالعقول .
بتحقيق خداوند براي احتجاج بر مردم و حجت قرار داد يكي – ظاهري و ديگري باطني ، حجت ظاهري پيامبران و امامان اندوحجت باطني خردها .
حضرت رضا (ع) ميفرمايد :صديق كل امري عقله و عدوه جهله دوست هركس عقل لو و دمن وي جهل او است . در اين باب روايات بسيار ديگري وجود دارد كه در اينجا به همين مقدار قناعت ميكنيم .
سوم – از لحاظ رواني و معنوي بلا بيماري مجروحيت و معلوليت از چه و براي چيست چنانكه در مورد بلاها ، بيماريها ، مجروحيتها و معلوليتها تأثرات و أحياناتأثيراتي مادي وجود دارد از نظر معنوي نيز وضع بر همين منوال است . براي بيماران اجر و پاداش و براي اعضاء بدن آثار و خواصي ذكر شده است كه اكنون به برخي از آيات و روايات وارده اشاره مي كنيم :
در قرآن آمده : ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباساء و الضراء و الزلوا حتي يقول الرسول و الذين امنوا معه متي نصرالله الا ان نصر الله قريب .
آيا اينطورپنداشتهايد كه داخل بهشت ميشويد در حالي كه هنوز به شما مانند آنچه به گذشتگان رسيده نرسيده است به آنان بدبختي و ناراحتي رسيد و چنان ناراحت و مضطرب شدند كه پيامبر و مؤمنان ميگفتند : ياري خداوند در كدام موقع است ؟ (به آنان گفته شد ) آگاه باشيد ياري خداوند نزديك است .
و نيز آمده : لتبلون في اموالكم و انفسكم و لتسمعن من الذين اوتوالكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اشركوا اذي كثيراً و ان تصبروا تتقوا فان ذلك من عزم الامور .
مسلماً نسبت به مالها و جانهاي خود آزمايش ميشويد ، و از آنان كه كتاب آسماني داده شدند (يهود ) و نيز از آنان كه مشرك شدند سخنان آزار دهندة فراوان خواهيد شنيد و اگر صبر كنيد و تقوي پيشه گيريد (كاري شايسته كرديد ) چه صبر و تقوي از كارهايي است كه بايد بر آن تصميم بگيريد .
و لقد ارسلنا امم من قبلك فاخذنا هم بالباساً و الضراء لعلهم بتضرعون فلولا اذجاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعلمون فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شيء حتي اذا فرحوبما اوتوا أخذ ناهم بغنه فاذا هم مبلسون .
هر آينه به اممهائي كه پيش از تو بودند پيامبراني فرستاديم و آنها را در اثر نافرمانيها به سختي و ناراحتي افكنديم شايد متنبه شوند . چرا در آن هنگام كه عذاب ما به آنان رسيد متنبه نشدند ؟ اين بدانجهت بود كه دل سخت بودند و شيطان عمل آنانرا برايشان آرايش داده بود . و چون آنچه به آنها يادآوري شده بود فراموش كردند درهاي همه چيز را بر آنها گشوديم تا آن هنگام كهبه دادهها شاد شدند در اين هنگام بناگهان آنانرا گرفتيم و ناگاه مأيوس شدند .
در روايات وارد شده : قال رسول الله (ص) : أن عظيم البلاء يكافابه عظيم الجزاء فأذا احب الله عبداً ابتلاهُ الله بعظيم البلاء فمن رضي عندالله الرضا و من سخط البلاء فله عندالله السخط.
پيامبر (ص) فرمود :بلاي بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده ميشود . هرگاه بندهاي مورد محبت خداوند باشد او را به بلاي بزرگ گرفتار كند چنانچه خشنود باشد خداوند هم از او خشنود است و چنانچه خشمگين باشد خداوند هم از او خشمگين است .
حضرت باقر (ع) ميفرمايد : انما يتيلي المؤمن من في الدنيا علي قدرينه مومن در نيا به اندازة دينش گرفتار ميشود .
حضرت صادق (ع) ميفرمايد : انما المومن بمنزله كفه الميزان كلما زيد قي ايمانه زيد في بلائه مؤمن به منزله كفة ترازوست هرچه ايمانش زياد شود گرفتاريش زياد ميشود .
حضرت صادق (ع) ميفرمايد : ان في الجنه منزله لا يبلغها عبدالابلا بتلاء في جسده به تحقيق در بهشت منزلت و مقامي است كه شخص جز با دچار شدن به ناملايمات به آن نميرسد .
عبدالله بن بكبير از آن حضرت ميپرسد : المومن بالجذام و الرص و اشباه هذا آيا شخص با ايمان به جذام و برص مانند آن دچار ميشود ؟ حضرت ميفرمايد : و هل كتب البلاء الاعلي المومن آيا جز بر مؤمن ابتلاء به بلا نوشته شده ؟
و نيز حضرت صادق (ع) ميفرمايد . ان في كتاب علي (ع) : ان اشد الناس بلاء النبيون ، ثم الوصيون ، ثم الامثل و انما يبتلي المومن علي قدر اعماله الحسنه فمن صح دينه و حسن عمله اشتد بلاوه و ذلك ان الله عزو جل لم يجعل الدنيا ثواباً لمؤمن و لا عقوبه للكافر ومن سخف دينه و ضعف عمله قل بلاوه ان البلاء اسرع الي المومن التقي من المطر الي قرار الارض .
در كتاب علي (ع) آمده كه در ميان مردم سختترين بلا ديده پيامبراند سپس اوصياء پيامبران و بعد بترتيب برگزيدگي و مؤمن منحصراً به اندازة كارهاي خوب خود به گرفتاري دچار ميشود ، كسي كه دينش درست و عملش نيكوست گرفتاريش شديد است زيرا خداي عزوجل دنيا را براي ثواب مؤمن و عقوبت كافر نداده است و كسي كه دينش سخيف و عملش ضعيف است گرفتاريش كم است به تحقيق شتاب بلاء بجانب شخص با ايمان پرهيزگار از شتاب باران به سمت آرامگاه زمين بيشتر است .
مجلسي – رحمه الله – از كتاب جامع الاحبار از پيامبر (ص) نقل مي كند كه فرمود : ان البلاء للظالم ادب ، وللمؤمن امتحان و الانبياء درجه والاولياء كرامه بلاء براي ظالم تنبيه و تاديب است و براي مؤمن آزمايش و براي پيامبران مقام و مرتبه و براي مقربان عزت و شرف .
احاديث در اين باب بسيار است و ما به همين مقدار بسنده ميكنيم :
چهارم – تأثير بيماري و معلوليت در انجام وظائف و تكاليف شرعي
در رابطه با انجام يا عدم انجام تكاليف شرعي عادي شخص بيمار يا معلول تابع قانون خاصي نيست بلكه دربارة آنها همان مقررات و قوانيني اجرا ميشود كه دربارة ساير مكلفان اجرا ميگردد .
توضيح – اين كه بطور كلي تكاليف مشروط است به شرادئطي كه چنانچه يكي از اين شرائط وجود نداشته باشد بهيقين تكليفي كه مشروط به آن شرط است وجود نخواهد داشت اين شرائط بعضي عمومي است كه اگر نسبت به هر تكليفي وجود نداشته باشد آن تكليف وجود نخواهد داشت مانند : بلوغ ، عقل ، قدرت و غيرها ، بعضي هم خصوصي است كه اگر آن شرط وجود نداشته باشد خصوص تكليفي كه مشروط به آن شرط است به يقين موجود نخواهد بود ، مانند : وقت نسبت به وجوب نماز ، روزه . حج و غيرها و مانند : استطاعت شرعي نسبت به حج.
از اين گذشته در مورد تكاليف و يا بطور كلي احكام دو نوع عنوان وجود دارد كه يكي از آنها عنوان اولي و طبيعي عمل است و به همين جهت به آن عنوان اولي ميگويند ، مانند :عنوان صلوه ، زكوه ،صوم ، حج ، خمر ،بيع و غيرها . بديهي است اين عناوين مثبت تكاليف است و آن تكاليف و احكام در صورتي ثابت است كه آن عناوين تحقق داشته باشد . در مقابل اين عناوين عنوانهاي ديگري وجود دارد كه به آنهاعناوين ثانويه گويند مانند :ضرر ، حرج ، اكراه ، اضطرار ، خطاء و نيسان و غيرها ، اين عناوين بر عناوين اوليه عارض شده و احكام آنها را از بين ميبرد و احياناً اعمال را به احكام ديگري محكوم مينمايد مانند : قتل خطائي .
بيمار و معلول از اين قاعده مستثني نميباشند . يعني :تكاليف آنها نيز عموماً مشروط به بلوغ ، عقل و قدرت و غيرها است . و در صورتي كه اين شرائط وجود نداشته باشد تكاليف نسبت به آنها وجود نخواهد داشت ، همينطور وجوب نماز و روزة آنها مشروط به وقت ، وجوب حج آنها مشروط به استطاعت است ، و هكذا . در مورد عناوين ثانويه هم وضه به همين منوال است يعني : در صورتي كه حكمي نسبت به آنها ضرري يا حرجي و امثال اينها باشد اين حكم در مورد آنها نيز مرتفع خواهد بود و احياناً به احكام ديگري محكوم خواهند شد .
آري در مورد بيمار و معلول اجراء برخي از احكام در رابطه با بيماري و معلوليت آنها همواره عسري و حرجي است اين گونه احكام در مورد آنها وجود نخواهد داشت مثلاً : تكليف به روزه يا قيام و يا سجود درنماز نسبت به برخي از معلولين .
و شايد همين مقصود شارع مقدس است كه فرموده است :ليس علي الاعمي حرج و لاعلي الاعرج حرج و لا علي المريض حرج بر هيچكدام از كور ، لنگ و مريض حرجي نيست و هكذا اخباري كه أحياناً به اين مضمون وارد شده است .
پنجم – حقوق اجتماعي و تكليف افراد از جمله بيماران و معلولان نسبت به يكديگر حق توانائي خاصي است كه به نفع شخص يا حتي چيزي اعتبار شده و بر مبناي آن صاحب حق و يا كسي كه بر آن ولايت و قيمومت داردميتواند عملي را انجام دهد و يا به زبان يا حال چيزي را از كسي يا كساني مطالبه كند . مثلاً : اولياء مقتول ميتوانند قاتل را قصاص كنند و يا يكي از زوجين ميتواند فرزند را در خضانت خود گيرد و يا حكومت ميتواند حفظ كشور از شر دشمن را از مل بخواهد . كس يا چيزي را كه اعمال حق به نفع او است صاحب حق ،ذوالحق ، يامن له الحق گويند ، و كسي را كه در مقابل او قرار دارد من عليه الحق نامند .
در مقابل حق تكليف قرار دارد كه من عليه الحق بايد آنرا انجام دهد ، مثلاً قاتل به قصاص تن دهد ، يكي از زوجين حضانت زوج ديگر را بپذيرد ، مردم كشور در حفظ كشور بكوشند .
چنانكه اشاره شد صاحب حق ميتواند شخص يا شيء باشد اما كسي كه حق عليه او است از اين جهت كه به تكليف يا تكاليفي مكلف است جز انسان نميتواند چيز ديگري باشد ، نهايت گاهي من عليه الحق عموم افرادند مانند : انجام تكاليف الهي كه حقوق خداوند است و گاهي خصوص فرد معين مانند . يكي از زوجين نسبت به ديگري و گاهي برخي از افراد بر سبيل واجب كفائي مانند : قضا ، شهادت ، انقاد غريق ، اطفاء حريق و غيره .
در اسلام هر كس يا هر چيز داراي حق يا حقوقي است : خداوند ، پدر ، مادر ، فرزند ، همسايه ، كشور ، حكومت . ملت ، زن ، شوهر ، قوم خويش . غريبه ، دوست ، دشمن ، طلبكار ، بدهكار ، كوچك ، بزرگ دعي ، مدعي عليه و غير ذلك بلكه چنانكه بعداً اشاره خواهد شد در پارهاي از روايات براي اعمال و حتي اجزاء بدن انسان هم عليه انسان حقوقي قرار داده شده است .
حضرت امير (ع) دربارة بيماري كودك فرموده است :كفاره لوالديه كفاره گناهان پدر و مادر است .
حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول الله (ص) نقل ميكند كه فرمود : مثل المؤمن اذاعوفي من مرضه مثل البرده البيضاء تنزل من السماء في حسنها و صفائها .
مثل مؤمن پس از بهبودي از بيماري در زيبايي و صفاء مثل لباس نفيس سفيد است كه از آسمان فرود ميآيد .
حضرت باقر (ع) فرموده است : سهر ليله مرض افضل من عباده سفته .
يك شب بيداري بيماري از يك سال عبادت بالاتر است .
دربارةثواب و اجر بيمار ، همچنين ثواب عيادت او ، و كوشش براي رفع نياز او و كيفيت معاشرت با اصحاب بلاء و مانند اين امور روايات بسيار است . كه به همين مقدار اكتفا ميشود .
علاوه بر روايات بسياري كه در حقوق بيماران ، مجروحان و معلولان اعم از ذهني و رواني ، و عموماً در حقوق بلاديدگان به عنوان بيمار و مجروح و معلول و بلا ديده وارد است و به برخي از آنها اشاره شد ، روايات بسيار ديگري در مورد حقوق هر كس نسبت به ديگري اعم از خداوند مخلوق پدر و مادر خويشان دوستان همسايگان بيگانگان و ديگران ، حتي افعال انسان ، اجزاء بدن او و قواي او نسبت به خود او وارد شده است .
همينطور روايات بسياري در مورد قضاء حاجت مؤمنان توقير افراد با ايمان ، ادخال سرور بر آنان ، اكرام و مهرباني از بين بردن تنگناها ، اهتمام به امور مسلمانان ياري ضعفا و مظلومينو رفع ظلم از آنان ، فرياد رسي ، از بين بردن حزن و اندوه مؤمنين ، اطعام مؤمن آب دادن به او و عناوين بسيار ديگري از اين قبيل در روايات وارد شده است ، بديهي است مريض و عليل و جريح هم مشمول همه اين عناوين است . اكنون برخي از اين روايات ذكر ميشود .
به نظر ميرسد كه حديث رفع قلم ارشاد به حكم عقل به قبح تكليف ديوانه و لزوم حمايت از او باشد كه در صدر مسأله به آن اشاره شد نه اين كه تأسيس قاعدهاي جديد باشد بدون شك فحواي ادله محوريت سفيه هم بر محجوريت مجنون نيز دلالت دارد ، نهايت اين كه اين دلالت تنها در مورد تصرفات مالي است نه در هر نوع تصرفي ،ليكن همين مقدار براي بحث ما در اينجا كافي است .
سفيه . سفه كه ريشه اين كلمه است در مقابل رشد است ، بر حسب تعريف برخي از فقها رشد عبارت است از ملكة اصلاح مال يعني در انسان نيروي راسخ استواري وجود داشته باشد كه مانع است از اين كه مال خود را دروجه نادرست مصرف كند و معمولاً در تصرفات مالي خود هدف صحيح و عقلائي در نظر دارد طبيعي است كه سفه كه درمقابل رشد است اين است كه چنين نيروئي در انسان وجود نداشته باشد و بالطبع چنين كسي نميتواند مال خود را در وجه صحيح مصرف كند ، ممكن است احياناً بر حسب تصادف تصرف صحيحي انجام دهد ولي نوعاً بر اينگونه نيست و به عبارت ساده سفيه كسي است كه عقل معاش ندارد .
دليل بر اعتبار رشد در تصرفات مالي و محجوريت سفيه علاوه بر اجماع فقها و حكم عقل ، آيات و روايات بسياري است كه در اين مورد وارد است. ما در اينجا به برخي از اين آيات و روايات اشاره ميكنيم .
خداوند فرموده است : ولاتوتوالسفهاءاموالكم التي جعل الله لكم قياماً وار زقوهم فيها و اكسوهم و قولوا لهم قولاً معروفاً.
اموال خود را كه خداوند آنها را موجب برپائي شما قرار داده بدست سفيهان ندهيد ( كنايه از اين سخن شايسته بگوييد .
در آيه ديگر فرموده است : وابتلوا اليتامي حتي اذابلغو النكاح فان نستم منهم رشد فادفعوا اليهم اموالهم .
يتيمان را تا زمان بلوغ آزمايش كنيد اگر بدست آورديد كه رشد پيدا كرديد اموا آنان را به ايشان بازگردانيد .
خطاب به اولياي يتيمان است و بر حسب مفهوم ارشاد است به اين كه چنانچه به سن بلوغ رسيدهاند ولي هنوز رشد پيدا نكردهاند تصرفات آنان در اموال خود درست نيست .
در آيه ديگر فرموده است :فان كان الذي عليه الحق سفيها او ضعيفااو لا يستطيع ان يمل عو فلميلل و ليه بالعدل .
اگر من عليه الحق سفيه يا ضعيف است يا نميتواند دين خود را به كاتب املاء كند ولي او بايد به عدل املاء كند .
در روايت آمده است : اذا علم الرجل امراته سفينه لاينبغي له ان يسلط واحداً منهم علي ما له الذي جعله الله تعالي قياماً . هرگاه شخص بداند كه زن و فرزندش سفيهاند شايسته نيست هيچكدام را بر مال خود كه خداوند آنرا قوام معشيت قرار داده مسلط كند .
در اين كه مجرد حدوث سفه در رفع حجر كفايت ميكند و يا اين كه علاوه بر آن حكم حاكم هم لازم است در مسأله چند قول است و چه بسا صحيحتر مخصوصاً در مورد زوال لزوم حكم حاكم است ، چرا كه در مخالفت با اصول و قواعد بايد بر قدر متمن اقتصار نمود و آن صورت حكم حاكم است .
و در هر حال اگر پس از ثبوت حجر سفيه را بفروشد يا ببخشد و يا به مالي اقرار كند هرگز عمل او صحيح نخواهد بود . مگر اين كه ولي او اجازه و تنفيذ كند اعم از اين كه عمل او با افعال عقلا سازگار باشد يا نباشد /آري تصرفات غير مالي او چون طلاق ظهار اقرار غير مالي و غيره بدون شك صحيح خواهد بود .
بديهي است رشد كودك بدست نميآيد مگر با آزمايش مكرر و گفتهاند اين آزمايش بايد با افعال كودك در محيط اجتماعي خود مناسبت داشته باشد ، كودك تجار را با معاملات تجاري . فرزند كشاورزان را با عمل كشاورزي دختران را با غزل و خياطت و خريد وسائل آنها و هكذا و نيز به گواهي گواهان موثق بلكه به هر چيز كه به رشد كودك اعتماد حاصل شود مي توان اكتفا نمود .
ولايت ديوانه يا سفيه با پدر وجد پدري است چنانچه سفه يا جنون به كودكي متصل باشد و در صورت فوت پدر و جد با وصي آنان و در صورت عدم وجود وصي با حاكم جامع الشرائط و در صورت عدم وجود حاكم و يا تعدر دسترسي به او با مردم با ايمان .
و چنانچه كسي پس از بلوغ و رشد دچار سفه شده باشد بنا بر قول مشهور ولايت او با حاكم جامع الشرائط است چرا كه ولايت پدر و جد پدري قطع شده است و دليلي وجود ندارد كه دوباره ولايت به آنان باز گردد و حاكم هم ولي عمومي محجورين است و نيازي به دليل خاص ندارد ، ليكن بعضي گفتهاند : ولايت براي همان پدر و جد پدري است ، ولي درست قول مشهود است .
در خاتمه با اشاره به دو مطلب سخن خود را در اين مسأله بيان ميبرم :
1- تكاليف افراد نسبت به صاحبان حقوق در صورتي كه عمومي باشد و به شخص يا اشخاص خاصي متوجه نباشد اينگونه تكاليف امور حسبي ناميده ميشوند و بر حكومت اسلامي لازم است به ولايت از طرف عموم به اين امر مهم اقدام نمايد ، چنانكه داب وديدن همة حكومتها همين است كه به اينگونه امور اقدام ميكنند . اما در صورتي كه مكلف شخص يا اشخاص خاصي باشد . مانند پدر و جد پدري كه ولي قهري كودك خود ميباشند .
همينطور وصي و وكيل و غيره در اين صورت برخود آن شخص ا اشخاص بطور عيني يا كفائي واجب است به تكليف خود عمل كنند ، همچنين است حكم در صورتي كه بجهت شرائط خاص تكليف عمومي به تكليف خصوصي تبديل شده باشد .
2- مسأله مورد بحث از لحاظ كم و كيف به توسعة بيشتري نياز دارد كه اكنون مجال آن نيست لذا بحث خود را در همينجا به پايان ميبرم و از خداوند متعال توفيق بيشتر مسألت دارم .
ابوالقاسم گرجي
پايان .
منابع:
پاورقي:
در مورد اين جنگ رجوع كنيد به كتاب سيرة ابن هشام و تاريخ پيامبر و كتب ديگر و كتب تفسير تر جمله جوامع الجامع و الميزان
سورة عمران ،آية172.
رجوع شود به كتاب سيره و تاريخ از جمله :سيره ابن هشام ، تاريخ پيامبر و غيره كتب تفسير از جمله : كشاف ، مجمع البيان ، جوامع الجامع و الميزان .
سورة بقره آية7.
بقره آية 10.
بقره آية 18.
سوره انعام آية 25.
اصول كافي ج1 حديث 1
اصول كافي ج1 حديث 7
اصول كافي ج1 حديث 9
اصول كافي ج1 حديث 12
اصول كافي ج1 حديث 4
بقره /213
سورة آل عمران /186
سورةانعام /42-44
اصول كافي ج2 ص 253
مرجع سابق
مرجع سابق ص254
اصول كافي ج 2 255
همان منبع ، ج 2 ص258
همان منبع ، ج2ص259
بحارالانوار ، ج67ص235
سورة نور آيه 61 و سورة فتح آية17. البته مورد آيةاول نفي حرج در همنشيني و هم غذائي است چنانكه مورد آية دوم نفي حرج در شركت در جهاد است .
امالي صدوق ص 279
بحارالانوار ، جنائز باب اول حديث 39.
مرجع سابق ، حديث 40
مرجع سابق حديث 44
شبيه اين حديث از حضرت صادق (ع) هم نقل شده (مرجع سابق )
امالي صدوق رحمه الله ص 291
بحار الانوار ج75، كتاب العشره .باب 33 حديث 2 نقل از قرب الاسناد ص 26
همان منبع حديث 3
خصال صدوق ج1ص66
منبع گذشته ص16
بحارالانوار ج75، كتاب العشره باب 33 حديث 20.
خصال صدوق ج2 ص 570 چاپ المكتبه الصدوق 1348، بحارالانوار ج74ص9 چاپ اسلاميه 1386.
متأجر شيخ انصاري به نقل از صاحب عنفيه و شيخ طوسي عقد صبي.
در اين موارد رجوع شود به كتابهاي مسالك ، رياض ، جواهر و غيره كتاب حجر .
سوره نساء/5
سوره نساء /6
سوره بقره /282
رياض ، حجر ، سفينه
رياض حجر ، ولايت
فرم در حال بارگذاری ...
نحوه ي برخورد با معلولين ذهني و جسمي
الف)نحوه ی برخورد با معلولین ذهنی:
پيامبر اعظم(ص) بر گروهي كه جمع شده بود، گذشت. فرمود: براي چه جمع شده ايد؟ گفتند: اي رسول خدا! اين شخص مجنون شده و افتاده است. براي همين دورش جمع شديم.
پيامبر اعظم(ص) فرمود:
«او مجنون و ديوانه نيست، او مريض و مبتلا است. آيا به شما خبر بدهم كه مجنون واقعي كيست؟ گفتند: آري
فرمود: «مجنون كسي است كه در راه رفتن، خودنمايي و تكبر كند، و هي به طرف راست و چپ نگاه كند، و شانه هاي خود را حركت دهد، از خدا بهشت طلب كند درحالي كه گناه مي كند، از شرش كسي ايمن نيست و به خيرش كسي اميدوار نيست.
سفينه البحار، ج1، ص191
...
توضيحات مرتبط: قرن ها قبل از آن که غربی ها، انسان های خطا کار را بیمار بدانند، قرآن مجید در آیات متعددی، از گناهکاران با عنوان کسانی که در قلب هایشان مرض وجود دارد، یاد کرده است(از جمله در آیه ۱۲۶ سوره توبه، آیه ۱۲ سوره احزاب و آیه ۹ سوره بقره) و معصومین بزرگوار(ع) نیز با همین دیدگاه با هر بدی که از انسان سر می زند، به صورت یک بیماری، برخورد نموده اند. تا جایی که حضرت علی(ع) از رسول اکرم(ص) با عنوان “طبیب دوار بطبه” یعنی پزشکی که برای درمان بیماری های بشر فرستاده شده است، یاد می کند.اسلام، علاوه بر بیمار دانستن گناهکاران(که به آن اشاره شد) اشخاص به ظاهر دیوانه را نیز از قرن ها پیش، بیمار تلقی می کرده است. در خبر است که روزی عده ای از اصحاب، مردی را به پیامبر(ص) نشان دادند و گفتند: او دیوانه است! حضرت محمد(ص) پاسخ فرمودند: به او دیوانه نگویید، او بیمار است. دیوانه کسی است که خدای را نشناسد.
درست به دلیل همین دیدگاه مترقی اسلامی است که در تاریخ طب، نخستین کسی که به معالجه دقیق جسمی در بیماران روانی اقدام کرده است، حکیم ابوعلی سینا، پزشک عالیقدر شیعه است.
ب)نحوه ی برخورد با معلولین جسمی
در سیره ی معصومین علیهم السلام به موارد بسیاری از برخورد آن بزرگواران با افرادی که دچار معلولیتهای جسمي بودند برخورد می کنیم که درس های زیادی برای ما دارد آن بزرگواران هرگز فردی را که در یک ناحیه دچار معلولیت هست یک فرد کاملا ناتوان نمی شمردند و آنان را تشویق می کردند از سایر توانایی هایشان استفاده کنند ضمن اینکه آنان را به استفاده از ابزاری تشویق می کردند که ناتوانی آنان را در یک عضو جبران کند مثلا قرن ها قبل از آنکه فکر استفاده از عصای سفید به ذهن ها برسد پیامبر اکرم (ص) به شخص نابینایی که معلولیت در چشم خود را به عنوان دلیل برای حاضر نشدن در نماز جماعت بیان کرده بودُ با توجه به کوچکی شهرها و کوتاهی مسافتها در آن زمان این گونه راهنمایی کردند:
مردي نابينا به محضر رسول خدا(ص) شرفياب شد. و عرض كرد يا رسول الله ! چشمم نمي بيند و چه بسا شده كه اذان مسجد را مي شنوم ولي كسي را پيدا نمي كنم كه دستم را بگيرد و به مسجد براي نماز جماعت با شما بياورد.
فقال له النبي صلي الله عليه و آله: « شدَّ من منزلك الي المسجد حبلا و احضر الجماعة »
طنابي از منزلت به مسجد ببند و با كمك آن ( به مسجد بيا و ) در جماعت حاضر شو.( لئالي الاخبار، ج۲، ص۲۰۵)
حتي در مواردي كه معلوليت به شكلي بوده كه در يك فعاليت خاص امكان حضور معلولين وجود نداشته مثل حضور در صحنه ی جهاد وقتی افرادی که دارای معلولیت بودند اعلام آمادگی می کردند پیامبر (ص) آنان را راهنمایی می کردند که خدمت به اسلام در این شکل خاص از وظایف ایشان نیست و می توانند به شکل های دیگری دین خدا را یاری نمایند.
همچنین در بین اصحاب و شاگردان معصومین (ع) افرادی یافت می شوند که دچار معلولیت بودند (مثل ابابصير شاگرد امام محمد باقر عليه السلام ) اما هرگز آن معلولیت آنان را از حضور مفید و موثر در جامعه باز نداشته است.
رفتار كرامت آميز و تشويق ها و راهنمايي هاي معصومين براي جلوگيري از گوشه نشيني و خداي ناكرده بي خاصيت شمردن معلولين و تلاش در جهت به فعليت در آوردن ساير توانايي ها و استعدادهاي ايشان و استفاده از ابزار مناسب براي جبران ضعف در يك معلوليت خاص معلولين براي ما درس بزرگي ست.
فرم در حال بارگذاری ...
اشعار اربعین(مصیبت)
دوبیتی های اربعین
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
...
برگشت کاروان کربلا>اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر
اربعین(مصیبت)
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
یک پیرهن
گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
جستجوی کربلا
بوی گل ها از فضا، می رسد با دود و خون
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بود و خون
هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود
عمه جان زینب(2)
بر مشامم می رسد عمّه بوی کربلا
می کنم با خون دل، جستجوی کربلا
من به صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید
عمه جان زینب(2)
دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید
غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟
عمه جان زینب(2)
اربعین(مصیبت)
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
مشکل به روی مشکل
تا سایه سرت به سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی که به پای دلم فتاد
بازگشت به وطن
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
اربعین(مصیبت)
سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی
سوغات شام
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
اربعین(مصیبت)
باز آوای جرس بر جگرم آتش زد
اشک آتش شد و بر چشم ترم آتش زد
ناله آتش شد و بر برگ و برم آتش زد
سوز دل بیش تر از پیش ترم آتش زد
پاره های دلم از چشم تر آید بیرون
وز نیستان وجودم شرر آید بیرون
دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید
آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید
اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید
گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید
مرغ دل زد به سوی شهر شهیدان پر و بال
پیش تا از حرم الله کنیم استقبال
جابر این جا حرم محترم خون خداست
هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست
سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش
اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش
جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن
ناله با سوز درون علی و آل بزن
بر سر و سینة خود در همه احوال بزن
خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن
چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین
ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن
گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن
در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن
روی از گوشة گودال سوی علقمه کن
اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن
دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن
گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
پیشباز اسرا دختر زهرا آید
به گمانم ز سفر زینب کبرا آید
حرمی روی به بین الحرمین آوردند
از سفر نالة ای وای حسین آوردند
بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند
حرم الله دوباره به حرم برگشتند
زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند
همگی دور مزار علی اکبر گشتند
گودی قتلگه و علقمه را می دیدند
هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند
آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب
عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب
جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب
شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب
یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد
به دو دستش حرکت های خیالی می داد
نفس دخت علی شعلة ماتم می شد
قامت خم شده اش بار دگر خم می شد
تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد
پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد
حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد
یادش از بوسة جد و پدرش می آمد
باز هم داغ روی داغ مکرر می دید
باغ آتش زده و لالة پرپر می دید
لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید
فرق بشکستة عباس دلاور می دید
رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش
داغ ها بود که شد تازه درون جگرش
گریه آزاد شده بغض گلو را بسته
کرده فریاد درون حنجره ها را خسته
داغداران همه فریاد زنند آهسته
ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته
اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد
گریة زینب کبری همه را آتش زد
گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین
ای سلامم به جراحات تنت باد حسین
از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین
آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین
من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم
همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم
حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی
در بیابان بلا برده رهایم کردی
گاه در گوشة گودال دعایم کردی
گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی
چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت
جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت
کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده
خون دل سرزده از دیده خضابم کرده
سخنی گوی که هجران تو آبم کرده
چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده
بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم
گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم
روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند
ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند
اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند
که پیام آور فریاد ستم سوز تواند
سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین
شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین
دشمنان از سر کویت به شتابم بردند
بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند
به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند
با سر پاک تو در بزم شرابم بردند
شام را سخت تر از کرببلا می دیدم
سر خونین تو در طشت طلا می دیدم
شامیان روز ورودم همگی خندیدند
سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند
عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند
لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند
گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام
کار شمشیر علی کرد زبانم در شام
گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود
آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود
و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود
ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود
“میثم” ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند
تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند
یاس کبود
ای کربلا به قافله کربلا ببین
حال مسافران به درد آشنا ببین
ما زائران خون خداییم کربلا
بر کاروان زائر خون خدا ببین
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
احوال ما ز وضع پریشان ما ببین
من زینبم که درد چکد از نگاه من
در هر نگاه شعله چندین بلا ببین
رویم کبود و دست کبود و بدن کبود
یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
آثار تازیانه و بند جفا ببین
هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان
هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین
از سجده های نیمه شب و خطبه های روز
بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین
هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر
وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین
ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام
تا او کند سفارت عظما به پا ببین
منبع: سایت شهید آوینی
فرم در حال بارگذاری ...
اربعین
اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است / هر که را مینگرم غمزده و محزون است
زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب / کز غم اصغر بیشیر، دلش پرخون است
یا که لیلی به سر قبر پسر آمده است / کاشکش از دیده روان همچو شط جیحون است
مادر قاسم ناکام که مینالد زار / بهر آن طلعت زیبا و قد موزون است
در ره کوفه و در شام و سرا ظلم یزید / کس نپرسید ز سجّاد که حالت چون است
دختر شیر خدا ناطقة آل رسول / کز نهیب سخنش کفر و ستم موهون است
کرد ایراد چنان خطبه و ثابت بنمود / که یزید شقی از دین خدا بیرون است
زنده دین مانده ز تصمیم و ز ایثار حسین / حق و حرّیت و اسلام به او مدیون است
آیت الله صافی گلپایگانی
فرم در حال بارگذاری ...
برگزاری مراسم عزاداری اربعین حسینی با حضور هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی
در اربعین شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام و اصحاب با وفای ایشان، حسینیهی امام خمینی رحمهالله میزبان هیئتهای دانشجویی از سراسر کشور بود.
در این مراسم حجتالاسلام والمسلمین پناهیان در سخنانی، مسئلهی ریزشها و رویشها و جدا شدن منافقان از صف مؤمنان را از مقدمات قطعی ظهور حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف خواند و گفت: افراد در جامعهی ایمانی باید تلاش کنند که درون خود را اصلاح کنند تا در غربال قبل از ظهور و آشکار شدن سرّ درونی انسانها، جزء ریزشها قرار نگیرند.
وی، امتحان ولایتپذیری را مهمترین و دشوارترین امتحان دانست و گفت: کربلا با اسرار درونی انسانها سر و کار دارد و اربعین فراخوان رحمت الهی برای جذب و اصلاح انسانهایی با سیرت نیکو است، و علت کینه و بغض نظام سلطه و عوامل آن از راهپیمایی عظیم و دهها میلیونی اربعین نیز همین قدرت و عظمت اربعین در نجات انسانها است.
همچنین در این مراسم آقای مهدی سلحشور به ذکر مصائب آلالله و نوحهخوانی پرداخت.
در پایان این مراسم، دانشجویان نماز جماعت ظهر و عصر را به امامت حضرت آیتالله خامنهای اقامه کردند.
منبع:
ممنون از اطلاع رسانیتون!
فرم در حال بارگذاری ...
دیدار نخستوزیر مجارستان با رهبر انقلاب
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح روز سهشنبه(94/9/10) در دیدار آقای «ویکتور اوربان» نخستوزیر مجارستان، با اشاره به زمینههای متعدد ارتباط و همکاری بین دو کشور، منطق جمهوری اسلامی را همکاری با ملتها خواندند و خاطرنشان کردند: سیاست اعلامی دولت مجارستان در «نگاه به آسیا» سیاستی درست است و میتواند منشأ افزایش همکاریها باشد.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار، سطح پایین روابط اقتصادی و غیراقتصادی ایران و مجارستان را نامناسب ارزیابی کردند و افزودند: ملت ایران از مجارستان هیچ خاطرهی ناخوشایندی ندارد و با توجه به هیئت همراه شما که از تراز خوبی برخوردار است امیدواریم با وجود اراده، این سفر مقدمهای برای افزایش همکاریها شود.
...
رهبر انقلاب، منطق جمهوری اسلامی را همکاری با همهی انسانها و ملتها خواندند و گفتند: البته استثناهایی با دلایل مشخص وجود دارد اما بهجز آن موارد خاص، ما عواطف و سیاستهای شرافتمندانه را با عواطف صادقانه پاسخ میدهیم.pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">ایشان با تأیید اظهارات نخستوزیر مجارستان درخصوص ضرورت درک متقابل ملتها و دولتها بهعنوان پایهی همکاریها، افزودند: باید شاکله و ساختاری اصولی برای همکاریها و تبادلات اقتصادی، علمی، فرهنگی و آموزشی ایجاد شود.حضرت آیتالله خامنهای منشأ بسیاری از دشمنیها و کینهجوییها را نبود شناخت صحیح و متقابل برشمردند و گفتند: امروز در فضای تبلیغاتی حاکم بر دنیا، واقعیتها دگرگون نشان داده و این فضاهای غبارآلود به ضرر انسانیت و بشریت تمام میشود.
رهبر انقلاب با اشاره به برقراری گفتوگوهای خوب و مهربانانه بین دنیای اسلام و مسیحیت از سوی جمهوری اسلامی ایران، خاطرنشان کردند: استفاده از این فرصتها برای «افزایش نقاط مشترک و روشن کردن حقایق»، گامی در ایجاد شناخت صحیح و از جملهی دستورات اسلام است.
ایشان تبلیغات وسیع علیه انقلاب اسلامی در ۴دههی گذشته را نمونهی دیگری از برخورد مزوّرانهی دستگاههای تبلیغاتی دنیا با حقایق خواندند و افزودند: «گفتوگو و رفتوآمد میان متفکران و اندیشمندان» به نفع حقیقت و در جهت روشن شدن آن است و بر همین اساس ما با اینگونه تبادلات موافق هستیم.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگری از سخنان خود، ارزیابی نخستوزیر مجارستان از شرایط نامساعد غرب در بخشهای مختلف اقتصادی و دفاعی و وجود بحرانهای معنویت و مشکلات فرهنگی را ماهرانه و نزدیک به واقعیت خواندند و گفتند: برخی متفکرین دلسوز غربی سالها است که این خطر را متوجه شده و درخصوص آن هشدار دادهاند.
ایشان خاطرنشان کردند: البته اکنون یک رویش معنوی آرام و نامحسوس، هم در اروپا و هم در آمریکا با محوریت جوانان در حال شکلگیری است و در آینده نیز احتمال دارد اروپا بتواند بین پیشرفتهای «مادی، علمی و فناوری» با «معنویت» همگامی بهوجود آورد.
در این دیدار که آقای جهانگیری معاون اول رئیسجمهور نیز حضور داشت، آقای ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان با ابراز خرسندی از حضور در ایران گفت: من با یک هیئت بزرگ تجاری و اقتصادی بهمنظور تقویت روابط دوجانبه به ایران آمده و معتقدم ظرفیتهای زیادی برای همکاریهای دو کشور وجود دارد.
نخستوزیر مجارستان، ضرورت «تقویت ساختار همکاریها» را یادآور شد و افزود: «درک متقابل»، پایه و اساس همکاریهای بادوام است و با توجه به جایگاه برجسته و محترم ایران در معادلات جهانی، امیدواریم با حمایت شما بتوانیم فرصت همکاریهای دوجانبه را در سطوح مختلف ایجاد کنیم.
نخستوزیر مجارستان، با اشاره به سخنان رهبر انقلاب اسلامی دربارهی وارونه جلوه دادن حقایق توسط دستگاههای تبلیغاتی، خود و اعضای کابینهاش را از عناصر انقلابی علیه اشغالگری خواند و افزود: تا زمانی که در جریان مبارزات انقلابی بودیم، مشکلی نداشتیم اما همین که فهمیدند بنا داریم نظام جدیدی را برای ساختن کشور ایجاد کنیم، تبلیغات منفی علیه ما شروع شد.
آقای اوربان با اشاره به اینکه مناسبات جهانی در حال «تغییر» است، گفت: این تغییرات سریع، به تصویری که غرب و قدرتهای جهانی از خود ایجاد کردهاند، صدمه زده و آنان را در شرایط نامساعد روحی قرار داده است.
وی گفت: مبنا قرار گرفتن «توسعه»، معیارهای گذشتهی غرب را در حوزههای اخلاق، سیاست و دین در معرض فروپاشی قرار داده و شرایط سخت و حساسی را ایجاد کرده است.
نخستوزیر مجارستان مشکلاتی نظیر «کاهش جمعیت»، «از دست رفتن ارزش خانواده و تشویق به تشکیل خانوادههای ناسالم»، «بحرانهای پیدرپی اقتصادی»، «تضعیف توان امنیتی و دفاعی» و «حضور تروریستها» را از مسائل فراروی اروپا در شرایط کنونی خواند و گفت: این بحرانها غرب را وادار کرده است که رویکرد و نگاه خود را به شرق نزدیک کند تا با یافتن ارزشهای معنوی بتواند به راهحلهایی دست یابد.
منبع:
فرم در حال بارگذاری ...
بیانات رهبر انقلاب در درس خارج فقه درباره زیارت اربعین
بیانات رهبر انقلاب در درس خارج فقه درباره زیارت اربعین
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح روز دوشنبه(94/9/9) در جلسهی درس خارج فقه، پدیدهی بینظیر و حرکت عظیم و پرمعنای راهپیمایی اربعین حسینی علیهالسلام را حسنهای ماندگار خواندند و گفتند: ترکیب «عشق و ایمان» و «عقل و عاطفه» از ویژگیهای منحصر بهفرد مکتب اهلبیت علیهمالسلام است و حرکت عاشقانه و مؤمنانهی مردم از کشورهای مختلف جهان در این پدیدهی بیسابقه، بدون تردید از جمله شعائر الهی است.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به بزرگواری و محبت مردم عراق در پذیرایی از زائران اربعین، به کسانی که توفیق حضور در این حرکت پرمعنا و پرمغز را پیدا کردهاند توصیه کردند این فرصت را مغتنم بشمارند و افزودند: ما نیز از دور به حال زائران اربعین غبطه میخوریم و آرزو میکنیم ای کاش همراه شما بودیم.
...
رهبر انقلاب، فرصت ارتباط معنوی و عاشقانه با خاندان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و زیارت این عناصر ممتاز، برجسته، نورانی و ملکوتی را از امتیازات تفکر شیعی در میان فِرق اسلامی دانستند و گفتند: حرکت عظیم مردم از ایران و سایر کشورهای جهان برای حضور در راهپیمایی اربعین، جلوهای از ویژگیهای برجستهی مکتب اهلبیت علیهمالسلام است که در آن، هم «ایمان، اعتقاد قلبی و باورهای راستین» موج میزند هم «عشق و محبت».pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">ایشان همچنین زائران اربعین را به رعایت ضوابط و مقررات توصیه و تأکید کردند: دولت درخصوص خروج از کشور مقرراتی معین کرده که حتماً باید مراعات شود و حرکت خارج از این ضوابط مطلوب نیست.منبع:
فرم در حال بارگذاری ...
نامه رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی
حضرت آیتالله خامنهای در نامهای به عموم جوانان در کشورهای غربی، حوادث تلخ تروریستی فرانسه را زمینهای برای همفکری خواندند و با برشمردن نمونههای دردناکی از «آثار تروریسم مورد حمایت برخی قدرتهای بزرگ در دنیای اسلام، پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل و لشکرکشیهای خسارتآفرین سالهای اخیر به دنیای اسلام»، خطاب به جوانان خاطرنشان کردند: من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرفبینی و استفاده از تجربههای ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پیریزی کنید. متن نامهی رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
به عموم جوانان در کشورهای غربی
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّفبار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینهای برای چارهاندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، بهخودیخود برای همنوعان اندوهبار است.
...
منظرهی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانوادهاش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بیجان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پردهی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهرهای برده باشد، از دیدن این صحنهها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یکونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایهی ساختن فردایی بهتر و ایمنتر نشود، فقط به خاطرههایی تلخ و بیثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راههایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهههایی شوید که غرب را به نقطهی کنونی رسانده است.درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کردهاند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیعتر، در حجمی انبوهتر و به مدّت بسیار طولانیتر قربانی وحشتافکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوههای گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحدهی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنبالههای شوم آنان بیاطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناختهشدهی تروریسم تکفیری، علیرغم داشتن عقبماندهترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفتهاند، و این در حالی است که پیشروترین و روشنترین اندیشههای برخاسته از مردمسالاریهای پویا در منطقه، بیرحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانهی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونهی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.
چهرهی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیدهی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانههای خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانوادهی فلسطینی دهها سال است که حتّی در خانهی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرکسازیهای رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز بهطور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بینالمللی قرار گیرد، هر روز خانهی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بیآنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمعآوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همهی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشتزده و چشمان اشکبار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانوادهی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجهگاههای مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی میشناسید؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطیگری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحهی تلویزیونها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.
لشکرکشیهای سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بیشماری داشت، نمونهای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساختهای اقتصادی و صنعتی خود را از دست دادهاند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی دهها سال به عقب برگشتهاند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعهها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهرهآرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.
جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشهی خشونتزا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.
متأسّفانه این ریشهها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دورهی معاصر، جهان غرب با بهرهگیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترمترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، بههیچوجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بیبندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفههای اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزهجو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعهی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارتبار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروههای فرومایهای مثل داعش، زاییدهی اینگونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیدهها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالیکه تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیلهی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابهی کشتن همهی بشریّت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید؟
از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شدهاند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافتهاند، جذب این نوع گروهها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آنقدر افراطی شوند که هموطنان خود را گلولهباران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیهی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگیهای پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابریها و احیاناً تبعیضهای قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقدههایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.
بههرحال این شما هستید که باید لایههای ظاهری جامعهی خود را بشکافید، گرهها و کینهها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانهای است که گسستهای موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتابزده که جامعهی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیونها انسان فعّال و مسئولیّتپذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلیشان محروم سازد و از صحنهی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصلهها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطببندیهای موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواهناخواه خاصیّت برگشتپذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایستهی این ناسپاسیها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی میشناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرفبینی و استفاده از تجربههای ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پیریزی کنید. در این صورت، در آیندهای نهچندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالودهای استوار کردهاید، سایهی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آیندهای روشن را بر صفحهی گیتی میتاباند.
سیّدعلی خامنهای
۸ آذر ۱۳۹۴
منبع:
فرم در حال بارگذاری ...
برگزاري همايش غنچه هاي قرآني، سربازان امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مدرسه علميه امام خميني(ره) رباط كريم
در آستانه اربعين حسيني همايش بزرگ غنچه هاي قرآني، سربازان امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) با حضور طلاب و قرآن آموزان كانون قرآن مدرسه برگزار گرديد.
اين همايش طي هماهنگي بين معاون محترم فرهنگي مدرسه با مسئول كانون قرآن نورالكوثر واقع در مدرسه برگزار گرديد.
در اين برنامه سركار خانم مظلوم ضمن عرض تسليت به مناسبت اربعين حسيني و قدرداني از تلاش هاي مديريت محترم مدرسه عنوان داشتند فرزندان ما بايد نشانه هاي ايمان را در رفتار ما مشاهده كنند تا مؤمن شوند پس خانواده ها بايد كمال دقت را در رفتار خود داشته باشند همين كلاس هاي آموزش قرآن گامي مهم در تربيت ديني فرزندان است پدر و مادري كه تربيت صحيح اسلامي فرزندشان دغدغه اصلي زندگيشان باشد تلاش مي كنند اول خود را اصلاح نمايند تا در ادامه فرزندي نيك تربيت كنند.
...
ايشان در ادامه افزودند: در تربيت ديني سوق دادن فرزندان به مجالس عزاداري حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) و تأسي به ايشان در زندگي بسيار حائز اهميت مي باشد ما بايد علاوه بر شور حسيني شعور حسيني را نيز در فرزندانمان تقويت كنيم و بدانيم فرزندان امانت هاي الهي در دست ما هستند بايد به نحو احسن مراقب آنها باشيم تا فرزنداني با شور و شعور حسيني تربيت كنيم تا ان شا الله در زمان ظهور سربازان خوبي براي حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) و سبب عزت پدر و مادر خويش باشند.
در اين همايش علاوه بر قرائت قرآن و حديث توسط نوآموزان قرآني و عزاداري براي اربعين حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) مسابقه اي با عنوان مفاهيم زيارت اربعين بين طلاب برگزار شد و حضور حداكثري طلاب را در پي داشت.
فرم در حال بارگذاری ...
نماز جماعت
عن الرضا علیه السلام : انما جعلت الجماعة لئلا یکون الاخلاص و التوحید و الاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مکشوفا مشهورا؛
نماز جماعت قرار داده شده است، تا اخلاص و یگانگى و اسلام و عبادت براى خداوند آشکار، باز و ظاهر باشد.
(وسائل الشیعه، ج 5، ص 372. بحارالانوار، ج 88، ص 12)
خوش گمانى به نمازگزار
قال الصادق - علیه السلام:من صلى خمس صلوات فى الیوم و اللیلة فى جماعة فظنوا به خیرا و اجیروا شهادته ؛
هر که پنج نماز شبانه روز را به جماعت مى خواند به او خوش گمان باشید و گواهى اش را بپذیرید.
(بحارالانوار، ج 88، ص 8. وسائل الشیعه ، ج 5، ص 371)
ثواب پشت سر عالم
قال رسول الله - صلى الله علیه وآله : من صلى خلف عالم فکانما صلى خلف رسول الله ؛
کسى که پشت سر عالم نماز به جا آورد، مانند کسى است که پشت سر پیغمبر خدا نماز خوانده است
(بحارالانوار، ج 88، ص 119)
فرم در حال بارگذاری ...
دلایل اهمیت اربعین حسینی در فرهنگ شیعی چیست؟
مروری گذرا بر روایات پیامبر و اهل بیت(ع) به خوبی نشان میدهد که از منظر فرهنگ ناب شیعه زیارت امام حسین(ع)، گریه و سوگواری بر مصائب آن امام و بزرگداشت ایام شهادت آن حضرت و یاران مظلومش، از جایگاه بلند و برجستهای برخوردار است. روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسأله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازیهای شهیدان کربلا حکایت میکند. تعابیری که در روایات ما در این باره وارد شده و پاداشهای گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفتانگیز است.
امام صادق(ع) فرمود: خداوند خیر هر کس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش میافکند و برای هر کس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار میدهد(1)، امام رضا(ع) فرمود: هر کس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است.(2)
...
محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: اگر مردم میدانستند چه برکاتی در زیارت امام حسین(ع) نهفته است، از اشتیاق زیارت او میمردند و نفسهاشان از حسرت به شماره میافتاد! گفتم مگر چه برکاتی در زیارت امام حسین(ع) نهفته است؟ امام(ع) فرمود: هر کس امام حسین(ع) را از روی اشتیاق زیارت کند، خداوند پاداش هزار حج مقبول و هزار عمر پاکیزه و پاداش هزار شهید از شهدای بدر و پاداش هزار روزهدار و ثواب هزار صدقه مقبول و پاداش آزادی بندای که برای خدا آزاد شده باشد، برای او مقرر میفرماید!(3)
روایات اهل بیت(ع) در فضیلت زیارت امام حسین(ع) از راه دور و نزدیک در حد تواتر معنوی(4) و دست کم در حد روایات مستفیض است(5)، این امر جای شکی باقی نمیگذارد که زیارت آن امام همام از بزرگترین موجبات قرب الی الله است و هیچ عمل مستحبی در فضیلت به پای آن نمیرسد. امامان اهل بیت(ع) هم در گفتار و هم در رفتار بر این موضوع مهم تأکید کردهاند، آن بزرگواران از هر فرصت و به هر بهانه بهره میجستند تا یاد و خاطره حضرت سیدالشهداء و اصحابش زندهتر و پویاتر شود و غبار گذر زمان و سایه سنگین دشمنیها بر آن ننشیند و نیفتد.
* «اربعین» در منابع دینی و فرهنگی به چه معنا است؟
-واژه «اربعین» به معنای چهل در ادب اسلامی جایگاه برجستهای دارد، همچنان که در ادب فارسی هم به این معنا توجه شده است، عدد اربعین(چهل) در قرآن کریم از ویژگی خاصی برخوردار است. مثلاً خداوند متعال وقتی با حضرت موسی(ع) برای دریافت الواح تورات وعده مناجات و عبادت میگذارد، ابتدا سی شب و سپس با 10 شب دیگر آن را کامل میکند؛ یعنی حضرت موسی(ع) پس از چهل شب مناجات با خداوند توفیق مییابد، الواح تورات را از خداوند دریافت کند!
و با موسی سی شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب تمام کردیم. پس او مدت زمان مناجات با پروردگارش را در چهل شب تمام کرد.(6)
در آیهای دیگر، چهل سالگی مقطع کمال عقلی و رشد معنوی انسانها معرفی شده است:
و احسان به پدر و مادر را به انسان سفارش کردیم، مادرش او را با ناخوشی باردار شد با ناخوشی (سختی) بر زمینش نهاد و دوران بارداری و از شیر گرفتنش، سیماه است تا آن هنگام که به بالاترین حد از رشد خود و چهل سالگی رسید، گفت: خداوندا! یاریم ده تا نعمتت را سپاس گذارم؛ نعمتی که بر من و پدر و مادرم انعام کردی و عمل صالحی که تو از آن خشنودی، انجام دهم و کار را درباره فرزندانم به سامان کنی؛ یقیناً به سوی تو بازگشتم و من از تسلیمشدگانم!(7)
در روایات اسلامی هم عدد اربعین(چهل) منزلت و سر خاصی دارد. به این روایات توجه کنید:
امامصادق(ع) فرمود: هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را عالمی فقیه برانگیزد.(8)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: هر کس چهل روز از حلال بخورد، خداوند قلب او را نورانی کند.(9)
جالب است بدانیم که پیامبر اکرم(ص) در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد. توبه حضرت آدم پس از چهل روز گریه و زاری به درگاه خداوند پذیرفته شد. کسی که شراب بنوشد تا چهل روز نمازش مقبول نیست. کسی که چهل روز گوشت نخورد، ذهنش کند شود … اینگونه روایات که شمار آن هم بسیار است، از اهمیت عدد اربعین و اسرار نهفته در آن حکایت میکند.
*دلایل اهمیت اربعین حسینی در فرهنگ شیعی چیست؟
-شاید یکی از عوامل برجسته شدن و اهمیت یافتن اربعین حسینی در میان دوستان اهل بیت(ع) روایت مشهوری است که از امام عسکری(ع) نقل شده است: علامات مؤمن (شیعه) پنج چیز است:
1. 51 رکعت نماز در شبانه روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) 2. زیارت اربعین 3. قرار دادن انگشتری در دست راست 4. پیشانی بر خاک مالیدن 5. بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز.
در این روایت امام عسکری(ع) زیارت اربعین را یکی از نشانههای شناخت شیعیان اهلبیت معرفی میکند. به راستی سرّ این امر چیست؟ ما در آموزههای شیعه اعمال و یا عقاید فراوانی داریم که می توان آنها را به عنوان علامت شیعه محسوب کرد.
*چرا در این میان این همه مناسک مختلف بر زیارت اربعین اصرار دارند؟!
-توجه عمیق و جامع به حوادث عاشورا تا اربعین میتواند تا حدی سرّ این امر را آشکار کند. اربعین مقطع پایان یافتن اسارت اهل بیت(ع)، کاملشدن رسالت حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در رسوا ساختن یزیدیان و رساندن پیام خون سرخ حسین به گمراهان کوفی و شامی است، چه اربعین را آغاز حرکت آنها از شام بدانیم و چه زمان رسیدنشان به کربلا.
اما از دیگر سو اربعین، مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هم هست. از اربعین به این سو است که تمام همت و تلاش امامان اهلبیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگهداشتن یاد و خاطره امام حسین(ع) و ورود در مبارزهای فرهنگی علیه نظام ستمکار اموی و پس از آن نظام عباسی و همه نظامهای ستمگر در طول تاریخ است.
اربعین مقطع پایان یافتن اسارت اهل بیت(ع)، کاملشدن رسالت حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در رسوا ساختن یزیدیان و رساندن پیام خون سرخ حسین به گمراهان کوفی و شامی است
پیام اربعین، پیام پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر و آغاز شکل جدیدی از نبرد فرهنگی با طاغوتهای زمانه است. حادثه عاشورا و بر زمین ریختن خونهای پاک امام حسین(ع) و یاران قهرمانش، بهترین انرژی و سرمایه برای چنین مبارزه تمامناشدنی و مستمر تا قیام قیامت است.
خواندن زیارت اربعین، زیارت کردن امام حسین(ع) در روز اربعین و پاسداشت چنین روزی در میان شیعیان اهل بیت(ع) یکی از برجستهترین عوامل تقویت هویت شیعی است. از اربعین است که هویت شیعی جان و قالبی تازه میگیرد و با استمداد از نیروی شگرف عاشورا، ظهور پرقدرتی را در عرصههای سیاسی و فرهنگی و نظامی از خود نشان میدهد. اربعین آموزندهی این تفکر الهی است که اگر چه باطل مانند کفی بر روی آب(10) ممکن است کوتاه زمانی به جولان و هیجان، افکار عمومی را در دست گیرد و حقطلبان را گرفتار قتل، اسارت و انواع بلاها کند، اما عاقبت نیک و پیروزی از آن حق و حقطلبان خواهد بود.(11)
دستگاه یزید که با تمام توان برای نابودی حرکت عدالتخواهانه امام حسین(ع) به میدان آمده بود، در اربعین به شکست خود اعتراف کرد و اهل بیت(ع) را با احترام به سوی مدینه روانه ساخت. از این مبدأ به بعد شاهد قیامها و حوادثی هستیم که با الهام از قیام امام و یارانش، عرصه را بر حکومت اموی تنگ و آرام آرام زمینه نابودی آن را فراهم میکند. قیام توابین، قیام مردم مدینه و قیام مختار بن ابی عبید ثقفی در امتداد همین خط پدید میآید و بر اندام حکومت جبار اموی لرزه میافکند.
شیعه با پاسداشت اربعین، پیروزی امام حسین و یارانش را فریاد میزند. اگر چه در عاشورا در غم شهادت امام و یارانش میگرید و از جنایتهایی که بر اهل بیت رفته است، مویه میکند، اما در اربعین، نتیجه شهادتطلبی و جانبازی امام و اهل بیتش را به نظاره مینشیند. اربعین، شایسته تکریم و بزرگداشت است؛ زیرا اربعین، ثمره عاشوراست و آنچه امام حسین در عاشورا آغاز کرد در اربعین به بار مینشیند.
هر کس پیاده به زیارت او برود، خداوند برای هر گامی که بر میدارد، حسنهای برایش نوشته، گناهی از او پاک کرده و درجهای به رتبه او میافزاید؛ هنگامی که به آنجا برسد.
*پینوشتها:
1.الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 496.
2.محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 46.
3.الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 453.
4.متواتر در لغت به معنای پیاپی و مکرر است و حدیث متواتر، حدیثی است که شمار راویان آن در هر طبقه زمانی به حدی باشد که تبانی آنان بر جعل حدیث، نزدیک به غیر ممکن باشد. در مورد احادیث متواتر، احتمال نقل درست مضمون حدیث از معصوم گوینده آن، قطعی است. به نظر شیعه حدیث ثقلین و بخشهایی از واقعه غدیرخم از جمله این احادیث به شمار میآیند.
5.در اصطلاح به حدیثی گفته میشود که راویان آن بیش از سه نفر و کمتر از حد تواتر باشد.
6.اعراف/142.
7.احقاف/15.
8.محمد بن یعقوب کلینی، الاصول الکافی، ج 1، ص 48 و 49.
9.محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 326.
10.رعد/17
11.زخرف/35
امشب شب اربعین مصباح هداست دل یاد حسین بن علی شیر خداست پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت امشب شب یاد عشقیاء و شهداست …
http://alzahra-vavan.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...