دستمو بگیر نذار دیگه گم بشم!!
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!!!
انتظار آمدن
در روایتی از زبان امام صادق(ص)این گونه آمده است:
((تَوَقَّع اَمرَ صاحِبِک لَیلَکَ 1 : شب و روز در انتظار آمدنِ امام زمان باش!))
نه سالی یک بار ؛ نه هفته ای یک بار ؛ نه روزی یک بار ؛ هر لحظه و هر آن ، درانتظارِ آمدنِ حضرت باش!
بحارالأنوار،ج 95 ، ص 195
میوه بر درخت
امام رضا می فرمایند:
جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و گفت : ای محمد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید:
دو شیزگان چونان میوه بر درخت اند. هرگاه میوه برسد اگر چیده نشود خورشید آن را تباه می سازد و بادها آن را به اطراف می پراکنند.
دوشیزگان هر گاه بالغ شوند بهترین چیز برای آنها شوهر است و گرنه از فتنه و تباهی در امان نخواهد بود.
“عیون اخبار الرضا ج1 ص289 ” و “مفاتیح حیات ص261 “
انواع حیا
قال الصادق (ع)
حیا پنج گونه است :
حیا از گناه
حیا از کوتاهی
حیا از روی کرامت و بزرگواری
حیای محبت و دوستی
حیای هیبت و عظمت
که هر یک اهلی دارد و هر گروه ، درجه ی جداگانه ای دارند.
مصباح الشریعة، ص 427
خوش تیپ
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به شهید ابراهیم گفت :ابراهیم جون!تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.توی راه که می اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند ومرتب از تو حرف می زدند بعد ادامه داد:
شلوار وپیراهن شیک که پوشیدی ساک ورزشی هم که دست گرفتی کاملا معلومه ورزش کاری! ابراهیم خیلی ناراحت شد.رفت توی فکر.
اصلا توقع چنین چیزی نداشت .جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت پیراهن بلند پوشیده بود وشلوارگشاد!به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود.تیپش به هر ادمی می خوردغیر از کشتی گیر.
بچه ها میگفتند:تو دیگه چه جور ادمی هستی!ماباشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیداکنیم.بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و روفرم اخه این چه لباس هائیه که میپوشی؟!
ابراهیم به این حرفا اهمیت نمی دادوبه بچه ها توصیه میکرد:ورزش اگه برای خداباشه عبادته وبه هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرره
چرا بی خبرم؟
دم افطار که بی آب تر و تشنه تــرم
میشوم غرق علمدار، عمو، آب، حــرم
بعد یـــاد تـــو میفتم کـه غریبــی آقا
تو کجا دعوتی افطار؟چرا بی خبرم؟
حجاب چیست؟
حجاب مادر پاکی هاست
حجاب تلالو شبنم بر چهره گل
حجاب تضمین تداوم زیبایی و شرافت است
سفارش آیت الله قاضی برای قنوت نماز
آقا سید علی قاضی دستوراتی عجیب و بسیار قابل تامل می دادند
از جمله دستورالعمل هایی که ایشان به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نمازهایشان بخوانند:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلحُبِّکَ وَ اجْعَل حُبَّك اَحَبَّ الاَشیاءِ اِلیَّ
خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده
ظاهر کار، ورزش و تفریح؛ باطن کار، انحراف جوانان
ظاهر کار ورزش است. برادرهای یوسف آمدند و گفتند: یوسف را به ما بده برویم ورزش کنیم. «أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ» (یوسف/12) یوسف را بفرست با ما فردا بیاید. «يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ» ورزش و بازی کنیم. پوست کار ورزش بود. تفریح! باطنش این بود که یوسف را در چاه بیاندازند.
گاهی وقت ها آدم از همسرش ناراحت است. ظاهرش این است که می آید می گوید: دندان کرم خورده را آدم می کشد. این همسر خوب نیست. طلاق بگیر! ظاهرش این است که طلاق می گیرد. اما باطنش… در آمریکا طلاق گرفتن مثل تاکسی گرفتن در ایران است. خیلی راحت طلاق می گیرند. چون قانون آمریکا این است که اگر مردی از زنش جدا شد، نصف سرمایه مرد را به خانم می دهند. خانم می گوید: پیشنهاد طلاق می کنم. شوهر هم صد میلیون دارد. پنجاه میلیون به من می دهد! خوب می شود و راحت می شویم. طلاق می گیرد و پنجاه میلیون را به حساب خانم می ریزند. بعد در خانه تنها، هر شبی یک جایی می رود. امشب این رستوران بستنی می خورد. فردا یک رستوران ساندویچ می خورد. بعضی از آنها از سگ پشیمان تر هستند. البته این کلمه هم غلط است. سگ که هیچوقت پشیمان نمی شود!
ادامه مطلب در صفحه بعد
صفحات: 1· 2
ظاهر کار، گفت و گو؛ باطن کار، غیبت
گاهی دور هم جمع می شویم به اسم گفتگو، داریم غیبت می کنیم. پوستش گفتگو است. گاهی پوستش تحلیل سیاسی است. ولی مغزش خوردن گوشت برادر مرده است. قرآن می فرماید: «وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا» (حجرات/12) کسی که غیبت کند انگار گوشت مرده برادرش را می خورد. انسان گوشت انسان را نمی خورد. تا چه رسد به اینکه این انسان برادرش باشد. تا چه رسد به اینکه این برادر مرده باشد…
باطن غیبت خوردن گوشت مرده است. این هم گوشت مرده برادر! باید مواظب باشیم گاهی چانه ما گرم می شود، هرچه می خواهیم نگوییم. یک دروازه ای، دری، قفلی برای خودمان قائل شویم و این کلمه را نگوییم.بیست، سی نمونه من اینجا نوشتم. گاهی وقت ها ظاهر عمل را دوست داریم، یک چیزی را دوست داریم ولی برای ما ضرر دارد. آدم دوست دارد با این دختر، با این خانم ازدواج کند. آن خانم دوست دارد که شوهرش این باشد. این ماشین را بخرد، این خانه را بخرد، با این رفیق شود. دوست دارد، یک چیزی را دوست دارد. این ظاهرش است که ما دوست داریم. اما باطنش هم همین است.
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
ظاهر کار، پس انداز؛ باطن کار، عذاب
بحث ما ظاهر و باطن است. قرآن می فرماید: کسانی که پول ذخیره می کنند و در راه خدا خرج نمی کنند. گنج «کنز» سپرده در بانک ها می گذارند و هیچ مشکلی از جامعه را حل نمی کنند. قرآن می گوید: این پوست کار است که دارد پول هایش را جمع می کند. اما «هَـٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ» (توبه/35) «يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» (توبه 35) قرآن می فرماید: روز قیامت یک فلزی را داغ می کنند. این فلز را روی جباه، جبهه، جبهه یعنی پیشانی می گذارند. فلز داغ را به پیشانی می زنند. «جنوبهم» جنب، به معنی پهلو است. فلز را داغ می کنند، به پیشانی و پهلو می زنند و بعد می گویند: «هَـٰذَا مَا كَنَزْتُمْ» این همان پول هایی است که گنج کرده بودید. پوستش سپرده ثابت، پوستش ذخیره، پوستش کنز، گنج، اما باطنش فلز گداخته و شکنجه با همان فلز. دیگر چه؟
ادامه مطلب در صفحه بعد
صفحات: 1· 2
ظاهر کار، غذا، باطن کار، آتش
ظاهرش این است که انسان مال یتیم را می خورد. قرآن می گوید: این مال یتیمی که می خورید پوستش است که مال یتیم را بلعیدی. اما باطنش این است که آتش می خوری. و روز قیامت هم آتش در معده می رود و می گویند: این همان مال یتیم است. «إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا» (نساء/10) آنهایی که مال یتیم را می خورند، آتش می خورند. حدیث داریم امام فرمود: ما هم یتیم هستیم. کسی که سهم امام را ندهد و خمس ندهد، مال ما را خورده و ما هم یتیم هستیم. آن کسی که زیارت امام رضا می آید ولی سهم امام رضا را نمی دهد.
«اللهم عجل لولیک»، «اللهم کن لولیک» دعا به امام زمان می کنی، اما حق امام زمان را نمی دهیم. ظاهرش این است که من خمس ندادم. باطنش این است که اگر مال یتیمی در شکم شما باشد، نار است. «فِي بُطُونِهِمْ نَارًا» حرف های من شعر نیست تاریخ نیست که بگویی: شاید راست باشد، شاید دروغ باشد. حدیث نیست که بگویی: شاید حدیثش معتبر است. شاید حدیثش اعتبار ندارد. متن وحی است. لقمه حرام آتش است.
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
ظاهر و باطن
ظاهر و باطن، کارهایی که ما می کنیم یک پوستی دارد و یک مغزی دارد، هردو هم باید مورد توجه قرار بگیرد. مغز بی پوست سبز نمی شود. شما مغز را بکارید سبز نمی شود، پوست هم بکارید سبز نمی شود. پوست و مغز باید با هم باشد. بعضی کارها ظاهر دارد و باطن ندارد. بعضی کارها باطن دارد و ظاهر ندارد. باید هردو را توجه داشت.
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
خدا
خدا تنها روزنه امیدی ست که هیچگاه بسته نمیشود
تنها کسی است که با دهانه بسته هم میتوان صدایش کرد…
با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت تنها خریداریست
که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد
تنها کسی است که وقتی همه رفتن می ماند…
وقتی همه پشت کردند اغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
وتنها سلطانی است که دلش با بخشیدن ارام میگیرد نه با تنبیه کردن.
خدا را برایتان آرزو دارم
لذت آنی گناه
همیشه وقتی گناه میکنیم لذت آنی اون گناه مانع میشه تا به عاقبت گناه فکر کنیم وخیلی هم اتفاق افتاده گناه کردیم بعد پشیمون شدیم ودیدیم که لذت کوتاه مدت ارزش گناه کردن را نداشت
و چه خوب آقا امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه حکمت121 فرمودند :
«چقدر بین این دو کار تفاوت است :کاری که لذت خوشی آن برود و کیفرش بر جای ماند ،و کاری که رنجش برود ولذتش بر جای ماند .»